۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

گور خود را مي کنيد!

گور خود را مي کنيد!


اولش مردم راضي بودند به عوض شدن رئيس جمهور.

با اميد به عوض شدن شرايط رفتيم رإي داديم


بعد از تقلب عجولانه و تبريک عجولانه تر رهبر, مردم خيلي محترمانه گفتند ما قبول نداريم, آرا بايد بازشماري بشود. هنوز راضي بوديم, رهبر باشد, تشخيص مصلحت باشد. شواري نگهبان باشد, به جهنم! حتي آن قانون اساسي کوفتي با هزار اشکال سرجاش باشد. فقط احمدي نژاد نباشد...

خودمان سر صندوق ها بوديم خبر داشتيم حدودا هر کس چند راي آورده, پس اعتراض کرديم. تجمع کرديم. هر جا مي رفتيم احمدي نژاد هم همانجا تجمع مي گذاشت. با وقاحت ما را خس و خاشاک و کثافت خطاب کرد. تجمع ها ادامه پيداکرد. اين بار به گفته شهردار سه ميليون نفر در راهپيمايي مسالمت آميز در تهران شرکت کردند . بدون يک کلمه توهين و فحش. خودشان باورشان نمي شد و باچشم هاي گشاد به اين منظره نگاه مي کردند. آخرش يکيشان تاب نياورد و تيراندازي کرد..

در تلويزيون مرتب به مردم معترض اوباش و اغتشاش گر گفته مي شد. تحليل گراني آمدند و هر چه مزخرف و دروغ از دهنشان بيرون آمد گفتند و برايمان خط و نشان کشيدند. عصباني تر شديم. موبايل و اس ام اس و ياهو و فيس بوک و... به رويمان بستند روي تلويزيون هاي ماهواره اي پارازيرت انداختند. متحد تر شديم.شب ها روي پشت بام دروغ گويي و ديکتاتوري اين ها را فرياد زديم.

مجبور شديم(علي رغم لاييک بودن بعضي هايمان) از ظلم و جور شان به خدايي که ادعا داشتند مي پرستندش و از او مي ترسيدند پناه ببريم و الله اکبر بگوييم. براي گرفتن حقمان هر روز به خيابان رفتيم. با وقاحت گفتند اينها عامل بيگانه اند. از اوباما و سارکوزي و براون دستور مي گيرند. بمب گذار و مجاهد تقلبي تراشيدند و به تلويزيون آوردند. مکالمه تلفني تقلبي پخش کردند که مثلا زني از انگليس رهبري جنبش را در دست دارد. هر چه دروغ گفتند و سعي کردند از هم جدايمان کنند متحدتر شديم و عزممان براي گرفتن حقمان جزم تر شد. ديگر نمي توانستيم در خانه بمانيم. بهمان توهين شده بود. هر روز با همديگر در خيابان قرار مي گذاشتيم.

اما هر روز بدون دليل مردم را به خاک و خون کشاندند. بيش از ده نوع نيروي ويژه مثل سگ هار به جان مردم انداختند.راهپيمايي بزرگتري را تدارک ديديم. خيلي از روزنامه نگارها, وبلاگ نويس ها و روشنفکران شچاعي که فکر مي کردند رهبري جنبش در دست آنهاست دستگير کردند و طبق خبرها چند نفرشان هنوز زير وحشيانه ترين شکنجه ها قرار دارند.


رهبرمان در نماز جمعه آمد به جاي ميانجي گري , اعتقادمان را به سخره گرفت. و با آوردن کل سپاهش از سراسر ايران خواست ارعابمان کند. فهميديم ارتش 20 ميليوني بسيج که قرار بود از منافع ملت دفاع کند براي رويارويي با مردم تربيت شده اند.
رئيس نيروي انتظامي با دماغ سفيدشده از شدت ترس آمد تلويزيون برايمان خط و نشان کشيد که هر کس فردا به خيابان بيايد جانش پاي خودش است.

کساني که تا به حال ملتفت نشده بودند که خيابان ها هم مثل تمام ثروت اين مملکت ارث پدري ايشان است و ابراز اعتراض در آن قدغن است حاليشان شد. خيلي هامان وصيت نامه نوشتند. خيلي هامان باورمان نميشد رژيمي که با راهپيمايي ميليوني مردم آمده و سوار شده, بيايد روي همان مردم آتش بگشايد.

ديروز گاز اشک آور و اسيد و گلوله و باتوم بود که و حشيانه بر سر و روي مردم فرود مي آمد. در بيمارستان ها و درمانگاه ها هم در امان نبوديم. خيلي ها به توصيه دکترها مجبور شدند با اسم دروغين و بدون استفاده از دفترچه بيمه از شکستگي هاي دست و پايشان عکس بگيرند و يا بخيه شوند. تا تحت تعقيب قرار نگيرند. چه جوان هايي را سوار وانت و کاميون کردند و تا مي خوردند با باتوم زدنشان و چون در زندان ديگر جايي نداشتند با لگد از ماشين به پايين پرتشان کردند. به زن حامله و پيرزن و پيرمرد هم رحم نکردند. چشم ها همه از گاز اشک آور سرخ بود.

بهترين صحنه ها همکاري مردم و باز گذاشتن درهاي خانه به روي معترضين و بدترين صحنه ديدن پيکر دختر زيباي ايران, ندا در فيلم بود که اشک به چشمان همه مان آورد... امشب الله اکبرها سوز ديگر داشت. شعار مرگ بر ديکتاتور شدت بيشتري داشت. خيلي ها بعد از الله اکبر مرگ بر رهبر هم اضافه کرده بودند... و ندا جان, ندا جان راهت ادامه دارد... ديگر مردم فقط به عوض شدن رئيس جمهور راضي نيستند. ديگر رهبر و بقيه بالايي ها را نمي خواهند. همه احساس انزجار و نفرت داريم از حکومتي که به روي مردم پاک کشور گلوله مي ريزد. تا آخرش با هم مي مانيم. چون اينان هراسشان از يگانگي ماست

وبلاگ زيتون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر