۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

ورود نیروی انتظامی به کوی دانشگاه با درخواست فرهاد رهبر بود

محسن کوه کن نمایندۀ مجلس: ورود نیروی انتظامی به کوی دانشگاه با درخواست فرهاد رهبر بود

یک اتاق دانشجویی در کوی دانشگاه تهران در امیرآباد شمالی که در پی حمله نیروهای لباس شخصی و انتظامی در آتش سوخته است.


۱۳۸۸/۰۴/۰۹

محسن کوهکن، سخنگوی هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی، روز سه شنبه اعلام کرد که نیروهای انتظامی با درخواست فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران، وارد خوابگاه کوی دانشگاه شده‌اند.

فرهاد رهبر اظهارات این نماینده مجلس را رد کرده است.

نیروهای لباس شخصی و نیروی انتظامی در شامگاه ۲۴ خرداد، دو روز پس از اعلام نتایج انتخابات با ورود با حریم کوی دانشگاه تهران، صحنه‌هایی مشابه با ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ به وجود آوردند. نیروهای امنیتی و لباس‌شخصی همچنین به خوابگاه دانشگاه صنعتی اصفهان و دانشگاه شیراز نیز حمله‌ور شدند.

بنا براعلام دفتر تحکیم وحدت، در حمله شامگاه یکشنبه ۲۴ خرداد دست کم پنج دانشجو جان در کوی دانشگاه تهران باختند. همین سازمان دانشجویی اعلام کرده است که در حمله به خوابگاه دانشگاه شیراز نیز دو نفر جان باخته‌اند.

پس از مورد حمله قرار گرفتن خوابگاه‌های دانشجویی، از سوی علی لاریجانی، رئیس مجلس، هیاتی مسئول رسیدگی به این حوادث شد.

محسن کوهکن در حاشیه جلسه‌ علنی روز سه شنبه به خبرنگاران در این باره گفت که طبق قانون به درخواست رئیس دانشگاه نیروی انتظامی می‌تواند، وارد محل دانشگاه شود و «در مسایل اخیر هم خود آقای رهبر عنوان کرد که برای تامین امنیت از نیروهای امنیتی خواسته بود که وارد کوی دانشگاه تهران شوند.»

با این حال دقایقی پس از این اظهارات، فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران، اظهارات سخنگوی هیات رئیسه مجلس را رد کرد.

فرهاد رهبر به خبرگزاری مهر گفت: «ورود نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران با اجازه و درخواست من نبوده و اظهارات این نماینده مجلس را به شدت تکذیب می‌کنم.»

فرهاد رهبر در گفتگو با خبرگزاری مهر، اظهار داشت: «ورود نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران با اجازه و درخواست من نبوده و اظهارات این نماینده مجلس را به شدت تکذیب می‌کنم.»

فرهاد رهبر افزود: «من پس از ورود نیروی انتظامی به کوی از جریان اطلاع پیدا کردم و در صحنه حاضر بودم اما درخواستی مبنی بر ورود نیروی انتظامی نداشتم.»

بنا بر اعلام سازمان‌های دانشجویی افزون بر آنکه خوابگاه‌های دانشجویی مورد حمله قرار گرفته‌اند تاکنون دهها دانشجو نیز در رویدادهای پس از اعلام پیروزی محمود احمدی‌نژاد دستگیر شده‌اند.

مجلس شورای اسلامی در حالی کمیته تحقیق برای رسیدگی به حوادث کوی دانشگاه تشکیل داده است که علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، یک هفته پس از انتخابات حمله به کوی دانشگاه را به معترضان به نتایج انتخابات نسبت داد که به گفته وی دانشجویان «حزب اللهی» را هدف قرار گرفته بودند.

پس از حمله به کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیرماه سال ۱۳۷۸ که به کشته شدن یک نفر و زخمی شدن بسیاری منجر شد، قوه قضاییه ایران تنها یک سرباز نیروی انتظامی را برای دزدیدن یک ریش تراش دانشجویان مسئول دانست.

رئیس دانشگاه تهران به طور مستقیم از سوی رئیس جمهوری انتخاب می‌شود.


منبع رادیوفردا

گور خود را مي کنيد!

گور خود را مي کنيد!


اولش مردم راضي بودند به عوض شدن رئيس جمهور.

با اميد به عوض شدن شرايط رفتيم رإي داديم


بعد از تقلب عجولانه و تبريک عجولانه تر رهبر, مردم خيلي محترمانه گفتند ما قبول نداريم, آرا بايد بازشماري بشود. هنوز راضي بوديم, رهبر باشد, تشخيص مصلحت باشد. شواري نگهبان باشد, به جهنم! حتي آن قانون اساسي کوفتي با هزار اشکال سرجاش باشد. فقط احمدي نژاد نباشد...

خودمان سر صندوق ها بوديم خبر داشتيم حدودا هر کس چند راي آورده, پس اعتراض کرديم. تجمع کرديم. هر جا مي رفتيم احمدي نژاد هم همانجا تجمع مي گذاشت. با وقاحت ما را خس و خاشاک و کثافت خطاب کرد. تجمع ها ادامه پيداکرد. اين بار به گفته شهردار سه ميليون نفر در راهپيمايي مسالمت آميز در تهران شرکت کردند . بدون يک کلمه توهين و فحش. خودشان باورشان نمي شد و باچشم هاي گشاد به اين منظره نگاه مي کردند. آخرش يکيشان تاب نياورد و تيراندازي کرد..

در تلويزيون مرتب به مردم معترض اوباش و اغتشاش گر گفته مي شد. تحليل گراني آمدند و هر چه مزخرف و دروغ از دهنشان بيرون آمد گفتند و برايمان خط و نشان کشيدند. عصباني تر شديم. موبايل و اس ام اس و ياهو و فيس بوک و... به رويمان بستند روي تلويزيون هاي ماهواره اي پارازيرت انداختند. متحد تر شديم.شب ها روي پشت بام دروغ گويي و ديکتاتوري اين ها را فرياد زديم.

مجبور شديم(علي رغم لاييک بودن بعضي هايمان) از ظلم و جور شان به خدايي که ادعا داشتند مي پرستندش و از او مي ترسيدند پناه ببريم و الله اکبر بگوييم. براي گرفتن حقمان هر روز به خيابان رفتيم. با وقاحت گفتند اينها عامل بيگانه اند. از اوباما و سارکوزي و براون دستور مي گيرند. بمب گذار و مجاهد تقلبي تراشيدند و به تلويزيون آوردند. مکالمه تلفني تقلبي پخش کردند که مثلا زني از انگليس رهبري جنبش را در دست دارد. هر چه دروغ گفتند و سعي کردند از هم جدايمان کنند متحدتر شديم و عزممان براي گرفتن حقمان جزم تر شد. ديگر نمي توانستيم در خانه بمانيم. بهمان توهين شده بود. هر روز با همديگر در خيابان قرار مي گذاشتيم.

اما هر روز بدون دليل مردم را به خاک و خون کشاندند. بيش از ده نوع نيروي ويژه مثل سگ هار به جان مردم انداختند.راهپيمايي بزرگتري را تدارک ديديم. خيلي از روزنامه نگارها, وبلاگ نويس ها و روشنفکران شچاعي که فکر مي کردند رهبري جنبش در دست آنهاست دستگير کردند و طبق خبرها چند نفرشان هنوز زير وحشيانه ترين شکنجه ها قرار دارند.


رهبرمان در نماز جمعه آمد به جاي ميانجي گري , اعتقادمان را به سخره گرفت. و با آوردن کل سپاهش از سراسر ايران خواست ارعابمان کند. فهميديم ارتش 20 ميليوني بسيج که قرار بود از منافع ملت دفاع کند براي رويارويي با مردم تربيت شده اند.
رئيس نيروي انتظامي با دماغ سفيدشده از شدت ترس آمد تلويزيون برايمان خط و نشان کشيد که هر کس فردا به خيابان بيايد جانش پاي خودش است.

کساني که تا به حال ملتفت نشده بودند که خيابان ها هم مثل تمام ثروت اين مملکت ارث پدري ايشان است و ابراز اعتراض در آن قدغن است حاليشان شد. خيلي هامان وصيت نامه نوشتند. خيلي هامان باورمان نميشد رژيمي که با راهپيمايي ميليوني مردم آمده و سوار شده, بيايد روي همان مردم آتش بگشايد.

ديروز گاز اشک آور و اسيد و گلوله و باتوم بود که و حشيانه بر سر و روي مردم فرود مي آمد. در بيمارستان ها و درمانگاه ها هم در امان نبوديم. خيلي ها به توصيه دکترها مجبور شدند با اسم دروغين و بدون استفاده از دفترچه بيمه از شکستگي هاي دست و پايشان عکس بگيرند و يا بخيه شوند. تا تحت تعقيب قرار نگيرند. چه جوان هايي را سوار وانت و کاميون کردند و تا مي خوردند با باتوم زدنشان و چون در زندان ديگر جايي نداشتند با لگد از ماشين به پايين پرتشان کردند. به زن حامله و پيرزن و پيرمرد هم رحم نکردند. چشم ها همه از گاز اشک آور سرخ بود.

بهترين صحنه ها همکاري مردم و باز گذاشتن درهاي خانه به روي معترضين و بدترين صحنه ديدن پيکر دختر زيباي ايران, ندا در فيلم بود که اشک به چشمان همه مان آورد... امشب الله اکبرها سوز ديگر داشت. شعار مرگ بر ديکتاتور شدت بيشتري داشت. خيلي ها بعد از الله اکبر مرگ بر رهبر هم اضافه کرده بودند... و ندا جان, ندا جان راهت ادامه دارد... ديگر مردم فقط به عوض شدن رئيس جمهور راضي نيستند. ديگر رهبر و بقيه بالايي ها را نمي خواهند. همه احساس انزجار و نفرت داريم از حکومتي که به روي مردم پاک کشور گلوله مي ريزد. تا آخرش با هم مي مانيم. چون اينان هراسشان از يگانگي ماست

وبلاگ زيتون

روزنامه‌ کیهان!؛ چاپ ۳۰/۳/۱۳۸۸، صفحه‌ی۹



توضیح: این دختر خانم گل؛ در زمان انتخاب دوره‌ی اول آقای خاتمی ۳ ساله بوده و در دوره‌ی دوم هم هفت‌ساله. در هر دو صورت حافظه و شعور سیاسی‌اش قابل تقدیر و ستایش است.یادمان باشد که حتی در هفت سالگی‌اش هم انتخابات پیش از مدرسه رفتنش برگزار شده!

گواهی نامه پایان تحصیلات ابتدایی محمود احمدی نژاد


نکات مهم تحریم برنامه های هفته آینده

برنامه های هفته آینده

- تمام مردم ایران در یک اقدام نمادین با نوشتن نام میرحسین موسوی و انداختن آن به داخل صندوقهای صدقات کمیته امداد به حکومت نشان خواهند داد که چه تعداد رای دارند.- دوستان فراموش نکنید بسیاری از نیروهای لباس شخصی افرادساده لوحی هستند که از ادارات و نهادهای دولتی در شهرستان به تهران آورده شده اند و از دیروز اکثر آنها را به شهرهایشان بازگردانده اند. تمام این رفت و آمدها و لشکر کشی ها برای حکومت هزینه دارد و باعث فرسایش و خستگی روحی آنها می شود و باعث کمک خود حکومت به تشدید اعتصاب و کارنکردن می شود. بارعایت و اطلاع رسانی سریع نکات زیر جنبش را در پیشبرد اهدافش یاری دهید


نکات مهم تحریم

- آگهی دهندگان و کلیه کالاهای تبلیغاتی صدا و سیما به منظور تضعیف توان مالی صدا و سیما4- تحریم آگهی دهندگان و کلیه کالاهای تبلیغاتی در روزنامه های ایران, کیهان, وطن امروز- تحریم آگهی دهندگان در سایت های فارس,ایرنا و... - عدم واریز وجه خیرات و صدقات در صندوق های صدقات کمیته امداد به دلیل جلوگیری از افزایش توان مالی جناح احمدی نژاد در صورت تمایل به صدقه دادن این وجه را به افراد مستحق فامیل, همسایه و یا دوستان بدهید.- تحریم بانک ها و موسسات مالی و اعتباری جناح دولت و بیرون کشیدن پول از آنها مانند موسسه مالی مهر(بسیجیان سابق) ارگان مالی سپاه و بسیج, موسسه مالی انصار(وابسته با بیت رهبری, موسسه مالی قوامین(ارگان مالی نیرویانتظامی, بانک سرمایه( مدیر عامل جدید معاونمالی دانشگاه پیام نور)

- تحریم سازمان حج و اوقاف و عدم رفتن به سفرهای زیارتی حداقل تا 2 سال آینده برای کاهش توان مالی دولت- فریاد الله اکبر از روی بامها هرشب ساعت

- نوشتن شعارهایی مانند دولت کودتا استعفاو مرگ بر دیکتاتور و ... روی اسکناس ها-ارسال این نامه برای تمامی مردمی که در تهران و شهرستان ها می شناسید به صورت ایمیل یا شفاهی دوستان فراموش نکنید

- نوشتن شعارهای اعتراضی روی دیوار

- این اقدامات کم هزینه ترین شیوه های ممکن است

پرتاب گوجه فرنگی‌ و تخم مرغ گندیده به مزدوران سفارت ها

پرتاب گوجه فرنگی‌ و تخم مرغ گندیده به مزدوران سفارت ها


ایی که دستت می‌رسد. یک گوجه فرنگی‌ گندیده، تخم مرغ مانده به طرف و یا ماشین کارمندان سفارت جمهوری نامشروع اسلامی پرتاب کن!
این کار شما اصلا غیر قانونی هم نیست! این لانه‌های جاسوسی، اسطراق سمع، برنامه ترور ریزی آزادی خواهان به اسم سفارت خانه دور دنیا هست ۱۰۰% غیر قانونی بوده چون حکومت مزدور آخوندی غیر قانونی می‌باشد.

از هم وطنان غربت نشین تقاضا داریم آنجا که کنسول گری و یا سفارت غیر قانونی این آخوندها موجود میباشد. علاوه بر تظاهرات، مزدوران آنها را بیدریغ از گوجه فرنگی‌ گندیده و تخم مرغ مانده نکنند. اگر به خودشان نمیتوانید بزنید به ماشینشان بزنید. درخواست داریم این کار را در روز روشن و جلوی خبرنگاران بین المللی انجام دهید!!!

مزدوران این سفارت خانه‌ها یا مزدور آخوندها هستند یا نیستند. اگر نیستند که از کشور‌های میهماندر خود تقاضای پناهندگی کرده، پته آخوندها را هم روی میز بریزند. اگر هستند هم که لیاقت همان گوجه فرنگی‌ گندیده و تخم مرغ مانده را دارند.

درخواست داریم این عمل را انجام دهید چون خیلی خاصیت سیاسی دارد!

اصول مبارزه های مدنی و کم خطر

برنامه های ستاد جنبش سبز


برای آزادی ایران


اگرهنوز غیرت برای مردان و زنان سرافراز ایرانی مانده باشد که مانده نخواهند گذاشت خون ندا و ده ها نفر از هموطنانشان پایمال شود و همچنین فریاد زندانیان در بند حکومت در گلو خفه شود. ایرانی با غیرت فراموش نکن هر که هستی و در هر کجای ایران که هستی می توانی با انجام تمام یا برخی از کارهای زیر با توجه به توان خود باعث تضعیف و عدم تایید دولت کودتاچی باشید.
برنامه های زیر از جمله اصول مبارزه های مدنی و کم خطر هستند

1-
روز پنجشنبه ساعت 5 تا 7 به پاسداشت خون شهدای جنبش سبز ایران در تهران با هدف تحلیل قوای نیروی نظامی حکومت در 7 میدان اصلی شهر تهران به نام های هفت تیر, ولی عصر, صادقیه, ونک, کاج سعادت آباد و تجریش به راهپیمایی و حرکت آرام در خیابان خواهیم پرداخت و با خودرو های خود صدای بوق را به گوش همه می رسانیم. در شهرستانها نیز میدان ها و خیابان های اصلی شهرها محل تجمع خواهد بود

2-
روز شنبه 6 تیرماه تمام مردم ایران در یک اقدام نمادین با نوشتن نام میرحسین موسوی و انداختن آن به داخل صندوق های صدقات کمیته امداد به حکومت نشان خواهند داد که چه تعداد رای دارند.

3-
تحریم آگهی دهندگان و کلیه کالاهای تبلیغاتی صدا و سیما به منظور تضعیف توان مالی صدا و سیما

4-
تحریم آگهی دهندگان و کلیه کالاهای تبلیغاتی در روزنامه های ایران, کیهان, وطن امروز

5-
تحریم آگهی دهندگان در سایت های فارس, ایرنا و...

6-
عدم واریز وجه خیرات و صدقات در صندوق های صدقات کمیته امداد به دلیل جلوگیری از افزایش توان مالی جناح احمدی نژاد در صورت تمایل به صدقه دادن این وجه را به افراد مستحق فامیل, همسایه و یا دوستان بدهید.

7-
تحریم بانک ها و موسسات مالی و اعتباری جناح دولت و بیرون کشیدن پول از آنها مانند موسسه مالی مهر(بسیجیان سابق) ارگان مالی سپاه و بسیج, موسسه مالی انصار(وابسته با بیت رهبری), موسسه مالی قوامین(ارگان مالی نیروی انتظامی), بانک سرمایه( مدیر عامل جدید معاون مالی دانشگاه پیام نور), بانک ملت, بانک کشاورزی

8-
تحریم سازمان حج و اوقاف و عدم رفتن به سفرهای زیارتی حداقل تا 2 سال آینده برای کاهش توان مالی دولت

9-
فریاد الله اکبر از روی بام ها هر شب ساعت 10 10- ارسال این نامه برای تمامی مردمی که در تهران و شهرستان ها می
شناسید به صورت ایمیل یا شفاهی


دوستان فراموش نکنید این اقدامات کم هزینه ترین شیوه های مبارزه و تضعیف دولت می باشد و شما با کمترین کار می توانید از مردم حمایت کنید.

پزشک ایرانی از ماجرای مرگ ندا می گوید

پزشک ایرانی از ماجرای مرگ ندا می گوید

پزشک ایرانی که در آخرین لحظات زندگی ندا آقا سلطان تلاش کرد جان او را نجات دهد در گفت و گو با بخش انگلیسی بی بی سی از آن لحظات گفت. دکتر آرش حجازی که در دانشگاهی در جنوب انگلستان مشغول به تحصیل است گفت که در روز حادثه (شنبه ۳۰ خرداد)، پس از مشاهده تیر خوردن ندا به کمک او شتافت. او گفت با وجود تلاش هایی که برای جلوگیری از خون ریزی کرد، ندا در کم تر از یک دقیقه جان سپرد.

فیلم ویدیویی که از لحظه مرگ ندا گرفته شده بود در اینترنت و شبکه های تلویزیونی سراسر دنیا پخش شد و او را به یکی از نمادهای اعتراضات اخیر ایران تبدیل کرد. این روزها معترضان به حوادث اخیر ایران در سراسر جهان عکس های ندا را به دست می گیرند. آقای حجازی توصیف کرد که چگونه عده ای از حاضران در صحنه برای مدتی کوتاه دور فرد بسیجی مسلحی را که به نظر می رسیده شلیک کردن به ندا را انکار نمی کند گرفتند. او گفت که پس از این اتفاق سه شب نخوابیده است و می خواهد افشاگری کند تا مرگ ندا بی ثمر نماند. آقای حجازی مطمئن نیست که پس از صحبت کردن در مورد مرگ خانم آقا سلطان بتواند به ایران باز گردد.

او در مورد روز حادثه گفت: "سر و صدا را در خیابان شنیدیم و تصمیم گرفتیم برویم و ببینیم چه خبر است. خیابان خسروی را تا انتها رفتیم و رسیدیم به خیابان کارگر، جایی که مردم جمع شده بودند. مأموران پلیس ضد شورش حدود پنجاه متر پائین تر با موتورسیکلت هایشان ایستاده بودند و مردم را عقب می راندند. ناگهان گاز اشک آور به میان مردم پرتاب شد و مردم وحشت کردند".

آقای حجازی گفت که همزمان با پرتاب گاز اشک آور، مأموران هم با موتورسیکلت به سمت جمعیت حرکت کردند و جمعیت در طول خیابان خسروی شروع به دویدن کردند: "ندا هم در میان آنها بود". او گفت در تقاطع خیابان خسروی و خیابان صالحی جمعیت به تدریج متفرق می شدند و فقط چند نفر ایستاده بودند تا ببینند چه باید بکنند. "ناگهان صدای شلیکی شنیدیم. از دوستم که کنارم ایستاده بود پرسیدم که چی بود؟ گلوله بود؟ او گفت که می گویند گلوله های پلاستیکی می زنند. در همان لحظه من برگشتم و دیدم که خون از سینه ندا که در چند متری من ایستاده بود فواره می زند".

آقای حجازی همچنین به تلویزیون انگلیسی بی بی سی گفت که ابتدا گمان کرده که تیر اندازی از روی یک پشت بام انجام شده است. اما کمی بعد تظاهرات کنندگان را دیده است که مرد مسلح موتور سواری را گرفته اند. مردم فریاد می زدند "گرفتیمش، گرفتیمش". او را خلع سلاح کردند و کارت شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، گرفتند. مردم خیلی عصبانی بودند و او فریاد می زد:" نمی خواستم بکشمش." مردم نمی دانستند با او باید چکاربکنند و گذاشتند که برود. اما کارت شناسایی اش را گرفتند. کسانی هستند که می دانند او کیست. چند نفر هم از او عکس گرفتند".

آقای حجازی گفت می داند صحبت کردن در مورد آنچه اتفاق افتاده است او را به مخاطره می اندازد" . تصمیم سختی بود که بیرون بیایم و در مورد این موضوع صحبت کنم، اما ندا برای دلیلی مرد. او برای حقوق ابتدایی می جنگید... نمی خواهم که خونش بی ثمر ریخته شده باشد". او افزود: "او در خیابان مرد که چیزی بگوید".

آقای حجازی گفت فکر نمی کند که الان بتواند به ایران باز گردد" . آنها هرچه من می گویم را تقبیح خواهند کرد و اتهامات دیگری به من خواهند زد. من هیچ وقت در سیاست نبودم. به خاطر نگاه معصومی که در چشمهای ندا بود، موقعیت خود را در خطر انداختم". آقای حجازی توصیف کرد که چگونه عده ای از حاضران در صحنه برای مدتی کوتاه دور فرد بسیجی مسلحی را که به نظر می رسیده شلیک کردن به ندا را انکار نمی کند گرفتند.

او گفت که پس از این اتفاق سه شب نخوابیده است و می خواهد افشاگری کند تا مرگ ندا بی ثمر نماند

امروز اگر تو نیستی ما هستیم


امروز اگر تو نیستی

ما هستیم ما هستیم

می شنویم هر کجا هستم اگر می‌روم

مـی‌دوم اندر رهـش گـــر نــروم نیستم

زمزمه جویبــار حاصـل یک بـــودن است

غـرش سیل ام کنــون، گـر نــروم نیستم

باز نگـردم به جوی، جوی مرا جای نیست

پارســی ام چون خلیــج، گر نروم نیستم



شاعره: پریچهر



ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

موج زخود رفته‌ای تیز خرامید و گفت: هستم اگر می‌روم، گرنروم نیستم

پستی و وقاحت تا چه اندازه؟

فرماندار ارسنجان گفت: طبق دستور شوراي نگهبان 10 درصد از صندوق‌هاي اخذ راي در اين شهرستان بازشماري شد كه يك راي به آراي احمدي‌نژاد افزوده شد.
به گزارش فارس، محمدجواد عسگري با بيان اينكه طبق دستور شوراي نگهبان 10 درصد از صندوق‌هاي اخذ رأي شمارش دوباره شد، اظهار داشت: در شهرستان ارسنجان 42 صندوق داشتيم كه صندوق‌هاي 2، 12، 22، 32، 42 شمارش شد.وي با بيان اينكه پس از شمارش آرا‌ دو رأي اشتباه شده بود، تصريح كرد: يك رأي از احمدي‌نژاد اشتباها جزو آراي باطله حساب شده بود و يك رأي از محسن رضايي اشتباها به آراي موسوي اضافه شده بود.
عسگري با بيان اينكه اين اشتباه غيرعمدي بوده است اظهار داشت: تمام تلاش مسئولان برگزاري انتخابات در ارسنجان برگزاري انتخابات سالم بوده است.
وي ادامه داد: انتخابات در ارسنجان بدون كوچك‌ترين تخلفي برگزار شد و حتي بعد از برگزاري انتخابات هيچگونه شكايت انتخاباتي نداشتيم.عسگري با بيان اينكه در حال حاضر كساني كه در اين شهرستان به موسوي رأي داده‌اند پشيمان شده‌اند تصريح كرد:‌ مردم روز به روز متوجه جريان نفاق مي‌شوند كه چطور در حال سر باز كردن است.


به همین دلیل است که چون رفسنجانی و خاتمی و کروبی هم از جنس همین ها هستند به موسوی میگویند که ابطال آرا و لاغیر. تازه اگر ابطال آرا هم بشود؛ در رای گیری بعدی ممکن است که به آرای کنونی احمدی نژاد دو میلیون ناقابل هم بیافزایند. رو که نیست؛ سنگ پای قزوین است. آخوندی وارد دهی شد؛ سگ چوپان پارس کنان مانع ورود او شد. آخوند گفت؛ ای سگ بی پدر؛ کاری نکن که همین آلان گوشتت را حلال اعلام کنم تا مسلمانان تو را تکه تکه کرده به دندان بکشند. از دست این سگ مذهبان هر چه بگوئید برمیآید؛ جز صداقت و شرافت و انسانیّت. بقول استاد بهرام مشیری؛ اسم مغول؛ یادآور کلماتی نظیر: کشتند و خوردند و بردن است. امّا این آخوندها؛ هم میکشند؛ هم میخورند؛ هم غارت میکنند؛ باز سیر نمیشوند و مرتّب این اعمال شینع را تکرار میکنند. کلمه ای که آخوند را توصیف کند؛ هنوز اختراع نشده است. ای کاش که تجربه؛ شهامت؛ صداقت و سواد این جوانان را؛ جوانان 30 سال پیش میداشتند. سنگی در چاه انداخته ایم که هزار که چه عرض کنم؛ میلیونها نفر قادر به درآوردن آن از چاه نیستند

فتنه گران بدنبال جعل کانون های فتنه

شرح آنچه در هجوم به روزنامه کلمه سبز اتفاق افتاد //فتنه گران بدنبال جعل کانون های فتنه!


۳ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۱۴

این روزها رسانه های دولتی دست اندرکاران پروژة «دیگر» سازی منتقدان نتایج ریاست جمهوری و در رأس آنها، آقای مهندس موسوی هستند. یکی از قطعات این پروژه، تبدیل قضیة اشغال دفتر روزنامة کلمة سبز در میدان هفتیم تیر است که با ذوق زدگی فراوان، از آن به عنوان کشف یکی از ستادهای بحران ساز نام برده می شود. هرچند مردم آگاه ایران با اینگونه شگردها به اندازي کافی آشنا هستند، اما دکتر سید علیرضا حسینی بهشتی(فرزند شهید بهشتی) از سردبیران روزنامه کلمه سبز گزارش کاملی از آنچه در روز دوشنبه گذشته اتفاق افتاد ارائه کردند که پیش روی شما است:

بعد از ظهر روز دوشنبه 1/4/88 بخشی از کارکنان روزنامة کلمة سبز برای دریافت دستمزد و نیز برنامه ریزی برای راه اندازی مجدد، در دفتر روزنامه واقع در میدان هفتم تیرماه حضور یافتند. عده ای از افراد با لباس شخصی به نگهبانی دستور باز کردن درهای ساختمان می دهند که وی مطابق دستورالعمل مدیریت ساختمان و بر اساس هشدارهای شورای امنیت کشور مبنی بر احتمال حملة آشوب طلباان، امتناع کرده و موضوع را به مدیریت اطلاع می دهد. معاون سردبیر برای ادارة مسأله به نگهبانی رفته و از آن افراد که ادعا می کردند از از طرف پلیس امنیتی آمده اند می خواهد تا حکم ورود و بازرسی را نشان دهند که با امتناع افراد مذکور مواجه می شود. سرانجام گروه مذکور با شکستن حفاظ در وارد ساختمان شده و ضمن حبس کارکنان در اتاق های کارشان، به تفتیش مکان می پردازند.

در این اثنا اینجانب از وضعیت مطلع شده و به دفتر روزنامه رفته و از سرگروه مربوطه علت امر را جویا شدم. به ادعای ایشان گزارش شده بود که از بالای ساختمان برخی از افراد مشغول گرفتن عکس از میدان مملو از نیروهای امنیتی و نیز گروه هایی از مردم معترض بوده اند. همچنین، بنا بر گزارش یکی از همسایگان، دو نفر از پشت ساختمان و از طریق حیاط منزل مجاور گریخته اند که بعدا معلوم شد نگهبان و پیک روزنامه بوده اند که دچار وحشت شده و اقدام به فرار نموده اند. به هنگام مذاکره با گروه تفتیش متوجه شدم که به علت وجود تصاویر آقای موسوی بر روی تابلوهای اعلانات که از روزهای قبل از تعطیلی روزنامه باقیمانده بود، دارای این تصور بودند که گویی مکان مذکور ستاد مخفی هدایت تظاهرات خیابانی است و افراد حاضر در آن هم از اعضای فعال آن ستاد است. توضیح داده شد که همانطور که تابلوی بزرگ سردر ساختمان نشان می دهد، مکان متعلق به دفتر روزنامة کلمة سبز است. متأسفانه با وجود رفتار مؤدبانة سرگروه مذکور و توضیحات لازم، کلیة رایانه ها، لوح های فشرده و اوراق جمع آوری شد و کارکنان روزنامه بازداشت و با ون به مقر پلیس منتقل گشتند. این کل داستانی است که آشوب طلبان واقعی مستقر در روزنامه های دولتی با آب و تاب به عنوان کشف کانون فتنه از آن نام می برند. ملت شریف و بزرگوار ایران اما، بخوبی از مسیر حوادث آگاه است و تسلیم اینگونه جوسازی ها نخواهد شد. در این میان، کسانی که مردم را هیچ می انگارند در تارهای انگاره های خود گرفتارند. آیا روزی بیدار خواهند شد؟

سید علیرضا حسینی بهشتی

آخوند خاتمی از قاتلان و چماقداران سپاسگزاری کرد

آخوند خاتمی از قاتلان و چماقداران سپاسگزاری کرد

حجه‌الاسلام احمد خاتمی در خطبه دوم نماز جمعه امروز تهران، ضمن تشکر صميمانه از نيروی انتظامی و امنيتی و بخصوص بسيجيان گفت: اين نيروها در اين مدت رنج بسياری کشيدند، به خصوص بسيجيان مظلوم که هم در جبهه و هم پشت جبهه مظلوم بودند و در اينجا برای شهدای‌ اين عزيزان، علو درجات و برای مجروحين شفای عاجل طلب می‌کنيم.

محمد عسگری در تصادف ساختگی رانندگی کشته شد

محمد عسگری، همان کسی که آرای 19 میلیونی موسوی رو لو داده بود،در تصادف ساختگی رانندگی کشته شد

به نوشته سعید کمالی در تهران، بنا بر گزارشهای تائید نشده، مردی که نتایج واقعی انتخابات (همان آماری که نشان میدهد احمدی نژاد در مقام سوم قرار دارد) را از وزارت کشور به بیرون درز داده بود در یک تصادف مشکوک کشته شد.محمد عسگری که مسئول امنیت شبکه تکنولوژی اطلاعاتی IT وزارت کشور بود روز کذشته در تهران کشته شد. بنا بر گزارش عسگری نتایجی را به بیرون درز داد که نشان میداد در انتخابات با استفاده از نرم افزار جدیدی توسط دولت، آرا دریافتی از شهرستانها تغییر داه میشد. گزارش نشان میداد که موسوی با 19 میلیون رای برنده انتخابات میباشد.

محمد محسن سازگارا

این محمد محسن سازگارا در زمان محمد رضا شاه خدا بیامرز برای تحصیل به آمریکا رفت، آنقدر فالانژ و عقب مانده بود که عضو انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان شد، در همانجا با پدرش ابراهیم یزدی آشنا گردید. بعد از آنکه امام راحل، جنایتکارقرن، رو سپید کننده هیتلر به فرانسه رفت، ابراهیم یزدی به سازگارا گفت: فرزند چه نشسته ای در ینگه دنیا، بیا که خر مراد آماده است و این حرامزاده "محمد محسن سازگارا" آنطور که خود گوید فقط با بیست و پنچ دلار آمریکایی راهی فرانسه شد و در رکاب مولایش، کُجسک خون آشام امام سیزدهم به ایران آمد.
در بدو ورود به ایران سپاه جنایتکار پاسداران و بسیج را تاسیس نمود.عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گردید.مدیر تولید رادیوی سانسور و خفقان ایران شد، سر دبیر چند روزنامه بود و اهداف و دروغهای رژیم ننگین را انتشار میداد. پله های ترقی را ده تا ده تا طی نمود و همواره در جنایات دولتمردان سهیم بود.
گویند که در قتل مسعود کشمیری هم دست داشته و آنچه مسلم است و به خاطر آن پرونده هم دارد اینست که مسعود کشمیری را جزو کشته شدگان دفتر نخست وزیری اعلام نمود و برای او جسد سازی کرد.
او از یاران موسوی است. بسیار خطرناک است، اصلاح طلبها کوشش میکنند که او را رهبر اوپوزیتسیون خارج از کشور بکنند و موفق هم خواهند شد چون ما احمقتر از آنیم که علاج واقعه را قبل از وقوع بنماییم

اگر دین امر خصوصی اعلام نگرد رسیدن به چنین ایدآلی محال است

میخواهید جمهوریتی بسازید که هیچ انحصار طلبی در آن جایی نداشته باشد. من هم دست در دست شما و به سوی ساختن چنین ایدآلی همگام با شما و دیگر هم میهنان گام برمیدارم، اما یک مساله است که اگر دین امر خصوصی اعلام نگرد و از تمامی فرمهاو مدرکهای رسمی و غیر رسمی حذف نگردد، رسیدن به چنین ایدآلی محال است زیرا دین تازیان دینی است تمامیت خواه و دینی است راسیست که فقط و فقط مسلمانها را انسان میشمارد و برای بیدینها و و غیر مسلمانها و زنان ارزشی قایل نیست

اکنون برگردیم به بخش نخست ایمیل شما. اگر در روزهای نخست خیزش صحبت از تقلب و پس گرفتن رای بود، اکنون در جای جای ایران و در اعتراضهای گوناگون میبینیم که دیگر پس گرفتن رای خواسته مردم نیست و کل نظام اسلامی به زیر پرسش رفته است. اکنون سخن از تغییر قانون اساسی و نظام دینی در ایران است. اکنون دیگر مردم مرگ بر خامنه ای و مرگ بر بسیجی و مرگ بررژیم جمهوری اسلامی سرمیدهند. در همین چند روز مردم به این آگاهی رسیده اند که از سبز و زرد و آبی و بنفش کاری ساخته نیست و اکنون مردم به سوی روشنایی و فرار از پلیدی و تاریکی ره میسپارند. دیگر نه از این میرزا کاری برمیاید و نه از شیخ و ربع پهلوی. اکنون مردم میخواهند خود سرنوشت خود را به دست گیرند.
در تظاهرات ایرانیان اکنون شعارها كمتر حول درخواست برگزاری مجدد انتخابات است، اين شعارها بيانگر يک خشم عمومى نسبت به نظام حاكم و به‌ طور باور نكردنى عليه خامنه ای است. ديگر دعوا بر سر موسوى نيست، مردم نارضايتى خود را نسبت به كل نظام ابراز مى كنند.

امیدوارم هر چه زودتر در کنار شما همراهان گرانی بتوانم برخاک میهن بوسه زنم

نه سازش، نه تسلیم

نبرد تا پیروزی

پایانی بر یک آغاز؛ بلوغ مدنی ایران در راه است

پایانی بر یک آغاز؛ بلوغ مدنی ایران در راه است



۱۳۸۸/۰۴/۰۴

خبرنگار نیویورک تایمز در مطلبی از تهران اشاره می‌کند که انقلاب سال ۵۷ در ایران حدود یک سال طول کشید تا به نتیجه برسد. ناآرامی‌هایی که در پی انتخابات اخیر وی داده است نیز در یکسال آینده به بلوغ خواهد رسید.

راجر کوهن خبرنگار نیویورک تایمز می‌نویسد در جریان یکی از رویارویی‌های خشونت‌بار روزهای اخیر جوان تظاهرکننده‌ای را دید که می‌خواست با تلفن موبايل از پلیس ضد شورش که جلوی آنها صف کشیده بودند عکس بگیرد. یکی از مأموران پلیس فریاد زد: «از من عکس نگیر.» و جوان تظاهرکننده پاسخ داد: «چرا؟ مگر لختی؟»

نویسنده نیویورک تایمز ادامه می‌دهد، «مأموران پلیس لخت نیستند ولی رژیم جمهوری اسلامی واقعاً برهنه است. در شرایط فعلی تمامی پرده‌های ابهام و توهم کنار رفته و همه بازیگران صحنه به خوبی می‌دانند که در کجا قرار دارند. تمام توهم‌پراکنی‌ها، شیادی‌ها و صحنه‌آرایی‌هایی که تاکنون امکان همزیستی بین نظام ولایت فقیه مبتنی بر تعلیمات مذهبی قرن دوم هجری با یک جامعه پویا و مدرن را فراهم می‌کرد جارو شده است. اکنون دو ایران متفاوت در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند».

خبرنگار نیویورک تایمز در تشریح این «دو ایران متفاوت» می‌نویسد، یکی از این دو، ایران رهبر نظام و شورای نگهبان هستند که هر دو با تأیید سلامت انتخابات در مقابل معترضان قرار گرفته‌اند. آنها حتی به طور غیرمستقیم به وجود یک یا چند میلیون تقلب در آرا اشاره کرده‌اند ولی مدعی‌اند که تقلب «عمده‌ای» صورت نگرفته است. البته هر کس از لفظ «عمده» برداشت خود را دارد.

وی ادامه می‌دهد: در فضای امروز ایران ارقام دیگر بی‌معنا شده‌اند. تمام شواهد نشان می‌دهد که از روز اول بر مبنای یک تصمیم‌گیری پشت پرده به هریک از نامزدها درصد مشخصی از آرا اختصاص داده شده و ارقام شمارش آرا بر همان مبنا مهندسی شده‌اند. به همین خاطر است که وزارت کشور ایران برای ارائه این ارقام مهندسی شده ۱۰ روز وقت گرفت.

راجر کوهن خبرنگار نیویورک تایمز اشاره می‌کند که سران حکومت ایران از فضای به وجود آمده در این انتخابات نتوانستند برای نزدیک کردن مردم به حکومت استفاده کنند و با شروع اعتراض‌ها همین دریچه‌های کوچک ابراز نظر به روی مردم بسته شد.

به نوشته وی، آیت‌الله خامنه‌ای ادعا می‌کند که ایران پرچمدار حقوق بشر در جهان است ولی شواهد در خیابان‌ها نشان می‌دهد که طی روزهای اخیر ایران پرچمدار برقراری حکومت پلیسی است. شدت سرکوب، خشونت و بازداشت‌ها طی ۳۰ سال گذشته بی‌سابقه است. شکاف‌ها در میان هیئت حاکمه ایران چنان عمیق است که باید آن را با تصفیه و کودتاهای درونی سال‌های اول حکومت اسلامی مقایسه کرد.

راجر کوهن یادآوری می‌کند که شدت سرکوب تظاهرات خیابانی شاید مثل قتل عام میدان تیانامن در پکن نباشد ولی دلیل احتیاط حکومت وجود شکاف در آن و عدم آمادگی ابزارهای سرکوب است. در چنین شرایطی رهبران نظام تمام ناآرامی و اعتراض‌ها را به عوامل بیگانه نسبت می‌دهند. اما آن طور که در اطلاعیه اخیر مجمع روحانیون مبارزه قید شده است: «چه عقل سلیمی می‌تواند باور کند که میلیون‌ها انسان آگاه شرکت‌کننده در تظاهراتی مسالمت‌آمیز عوامل بیگانگان هستند؟»

خبرنگار نیویورک تایمز در بخش بعدی این مطلب، دلائل خود برای تضعیف شدید حکومت اسلامی ایران را ارائه می‌کند. از نگاه او دلیل اول تضعیف موقعیت مقام رهبری (شخص آیت‌الله خامنه‌ای) در ساختار سیاسی ایران است و این یعنی سست شدن سنگ بنای این نظام استبدادی. به گفته آقای کوهن، رهبر که قاعدتاً باید نقش پیامبرگونه ایفا کند، این بار به صراحت از یک جناح خاص دفاع می‌کند و بخشی از مردم در تظاهرات شعار مرگ بر او را سر داده‌اند.

راجر کوهن اینگونه ادامه می‌دهد که دلیل دوم در تضعیف حکومت اسلامی شکسته شدن توافق نهانی بین نظام و مردم بود که تا امروز ادامه و يا تحمل شرایط موجود درچند دهه گذشته میسر کرده بود. در این سال‌ها حکومت اسلامی بر حمایت فعال ۲۰ درصد از جمعیت تکیه داشت. گروه‌های فعال مخالف و منتقد همیشه سرکوب شده‌اند و حکومت با پرهیز از سرکوب شدید سایر بخش‌های جامعه نوعی آرامش را برقرار کرده بود. ولی این آرامش به هم خورده و هم اکنون جمعیت میلیونی در مقابل حکومت قرار گرفته است و چنین مخالفت وسیعی می‌تواند در اشکال و ابعاد گوناگون بروز کند که کنترل آن برای حکومت ناممکن خواهد بود.

به نوشته خبرنگار نیویورک تایمز، عامل سوم وجود درگیری در میان محافل و گرایش‌هایی است که تاکنون جزو حکومت بوده‌اند. جناح طرفدار احمدی‌نژاد چنان سایرین را از میدان حکومت و عرصه‌های اقتصادی بیرون رانده که مجموعه وسیعی به مخالفت و دشمنی با وی روی آورده‌اند. متحدان اصلی او حسن طائب، فرمانده بسیج، سعید جلیلی، رئیس شورای عالی امنیت ملی، و مجتبی خامنه‌ای، یکی از پسران رهبر ایران، هستند. ولی در مقابل هاشمی رفسنجانی و بخش دیگری از ریش سفیدان انقلاب اسلامی از میرحسین موسوی حمایت می‌کنند.

دلیل چهارم در تضعیف موقعیت نظام اسلامی از نگاه نویسنده نیویورک تایمز، شکست تبلیغات تهاجمی احمدی‌نژاد در لوای ملی‌گرایی و عدالت‌خواهی است. به نوشته آقای کوهن از این به بعد هر گاه احمدی‌نژاد از عدالت و اخلاق، کلمات مورد علاقه‌اش، حرف بزند آنچه که بر ذهن شنوندگان نقش خواهد بست تصویر اجساد خونین تظاهرکنندگانی مثل ندا آقا سلطان است.

و بالاخره عامل پنجم در تضعیف پایه‌های حکومت اسلامی، از دیدگاه راجر کوهن، بیگانگی این نظام با نسل اول و دوم فرزندانی است که پس از انقلاب زاده شده‌اند و خاطره‌ای از ۳۰ سال پیش ندارند . به نوشته راجر کوهن، ۳۰ سال پس از آن انقلاب سؤال اساسی در انتخابات اخیر این بود که «آیا ایران به خاطر حفظ حکومت دينی‌اش باید خود را از روند جهانی شدن اقتصاد و سیاست دور نگاه دارد؟» یا از حکومت و هویت اسلامی خود به حد کافی اطمینان دارد و می‌تواند بدون هراس از آمریکا یا هر دشمن دیگر به جامعه بین‌المللی پیوسته و به انزوای خود خواسته پایان دهد. آقای کوهن نوشته خود را با ذکر این نکته به پایان می‌برد که «تصمیم گیری بر سر این دو راهی ساده نخواهد بود».

این حزب اصلاح طلب در تحلیل شرایط موجود آورد: "پس از دستگیری های عجیب عده ای از فعالان سیاسی در منزل، خیابان و محل کار که گاه باتندی و خشونت همراه بوده، یک تحلیل مبتنی بر شایعاتی بود مبنی بر اینکه بازداشت شدگان قرار است به شیوه ای شناخته شده، تحت فشار برای اقرار به مسایلی قرار بگیرند که همچون بسیاری از اقاریر مشابه، کذب آنها برای تمامی ناظران و مردم آگاه کشورمان بدیهی است اما هنوز برای برخی از چهره ها و جریان های شناخته شده جریان اقتدارگرا، این روش از اعتبار برخوردار است." مشارکت افزود: "تحلیل خوش بینانه دومی نیزمطرح بود مبنی بر اینکه این رفتار جریان حاکم، رفتاری هیستریک، عصبی و موقتی است که در برابر موج گسترده مردمی، خط ارعاب را دنبال می کند و پس از مدتی، حداکثر پس از اعلام رسمی نتایج انتخابات، آزاد می شوند. اما آنچه در چند روز اخیر در رسانه های وابسته به جریان دولتی و اقتدارگرا منعکس شده، متاسفانه نظریه بدبینانه اول را تایید می کند."

جبهه مشارکت با زیرسوال بردن بی طرفی نهادهای مسوول دستگیری ها تصریح کرد: "در چنین شرایطی که مستی قدرت هوش از سر اقتدارگرایان برده و گنجینه پرافتخار نظام از اعتماد عمومی را به حراج در بازار هوا و هوس چند روزه قدرت گذاشته، اعتماد عمومی از نهادهایی که باید بی طرف باشند ولی نیستند را سلب کرده، انتخابات را از معنا تهی کرده، اطلاعات و آمار رسمی را به دستمایه ای برای طنز و شوخی های مردمی بدل کرده، لنگرگاه های معنوی جامعه در بحران ها را ملعبه منویات خود کرده و سرمایه اجتماعی را فرو ریخته، اینک به سراغ سرمایه هایی دیگر از نظام و انقلاب رفته اند که همانا فرزندان صادق و پاک آن هستند و بنای آن دارند که اتهامات سنگینی را با استفاده از اهرم فشارهای غیرقانونی به آنها نسبت دهند."

جبهه مشارکت با مردوددانستن ادعاهای کسانی که تلاش می کنند اتهام تلاش برای" انقلاب مخلمی" را متوجه اصلاح طلبان کنند افزود: "به میان کشیدن موضوع انقلاب یا کودتای مخملی از سوی اصلاح طلبان در خدمت همین هدف است. این ماجرای تازه در تحولات اخیر همان حکایت تکراری دکمه ای است که برای آن به دنبال کت می گردند. اتهامی را بدون سند به میان کشیده اند و حالا وظیفه یافته اند تا به هر نحوی آن را اثبات کنند و برای این قبای دوخته، پیکری برای پوشیدن و آنگاه نواختن بتراشند. در مکتب ماکیاولیستی آنها که هدف وسیله را توجیه می کند، اینک فشار به برخی از پاک ترین فرزندان این ملت و انقلاب در جریان است تا یکباره آنها را در زندان متوجه کند که در تمام این سال ها در حال خیانت به انقلاب و میهن و مردم خود بوده اند و ناگهان بازجویی از راه رسیده و آنها را متوجه خیانت خود کرده است. ادعای محمل انقلاب مخملین که سال هاست اقتدارگرایان مایلند به اصلاح طلبان نسبت دهند و البته ناکام مانده اند. بگذریم از اینکه امکان انقلاب مخملی در ایران اساسا ممکن نیست و شبیه خواندن رژیم هایی که در آنها انقلاب مخملین حادث شد با هر نظامی به واقع توهین به آن نظام و متقلب و غیرقابل اصلاح خواندن آن است که اصلاح طلبان قطعا چنین نگاهی را به نظام ندارند."

۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

بازار تهران نقش عظیمی در اقتصاد تهران و کل کشور داشته و تقریباً ...

دوستان خواهشمندیم اطلاع رسانی و همکاری نمائید


بازار تهران نقش عظیمی در اقتصاد تهران و کل کشور داشته و تقریباً مهمترین ساختار اقتصادی یکپارچه پایتخت می باشد. تراکم شعب بانکها در بازار بسیار شدید بوده و بیشترین گردش پول در همین شعب بازار است، بانکها بطرز عجیبی به این گردش بالای نقدینگی شعب بازارشان وابسته هستند.

تظاهرات خیابانی فقط برای اعلام موجودیت است ولی آنچه سرنوشت جنبش سبز را روشن می کند موفقیت در اعتصابات عمومی است. اعتصابات سراسری علاوه بر خسارات سنگین مالی که به حکومت وارد می کند باعث گسترش نارضایتی در کشور می گردد.
اگر بنا به اعتصابات باشد، مطمئن باشید که بازار آخرین جایی خواهد بود که شاید به اعتصابات بپیوندد. گردش پول در بازار میلیاردی است و طرفنظر کردن از چنین مبالغی برای بازاریان بسیار سخت است. در خلال انقلاب 57 نیز کشاندن تظاهرات به بازار باعث تعطیلی آن شد و بنام اعتصاب بازاریان ثبت شد. بازاریان بسیار پولدار و بهمین نسبت بسیار محافظه کار بوده و دلیلی نمی بینند که ریسکی را بپذیرند. بمحض بروز سروصدا و تظاهرات آنها ترجیح می دهند بازار را تعطیل و راهی منزل یا باغ کرج و یا ویلای شمال شوند. چند روزی را هم احتیاطاً صبر می کنند تا اوضاع کاملاً عادی شود.

بازار تهران روزانه هزاران مراجعه کننده از سراسر ایران دارند و هر خبری در بازار شود بلافاصله توسط این شاهدان عینی به شهرستانها منتقل می شود و صدای جنبش سبز بسرعت در شهرستانها هم شنیده می شود.

بازار تهران در کنار بازار سایر شهرها بزگترین تامین کننده مالی روحانیت می باشد و بهمین دلیل روابط بسیار صمیمانه ای هم با آنها دارند. هر مسجدی بکمک چند حامی مالی بازاری اداره می شود و حوزه های علمیه و مدارس دینی نیز وابسته به وجوهات شرعی بازاریان هستند. اگر بازار تعطیل و درآمد بازاریان تهدید شود آنها بیشترین فشار را به روحانیت خواهند آورد که اوضاع را جمع و جور کند. توجه داشته باشید که بازار تابع ایدئولوژی خاصی نبوده و دارای گرایش سیاسی خاصی نیست، ماهیت بازار بر مبنای گردش پول و سرمایه و تحصیل سود و منفعت است، آنها اگر می خواستند کار سیاسی کنند که در بازار نبودند، بازار فقط جای پول درآوردن است. حتی اگر درصدی از بازاریان هم قلباً مایل به تعطیلی بازار و اعتصاب باشند، که در حال حاضر تعدادشان کم نیست، از ترس تعقیب سیاسی حکومت جرات اینکار را ندارند و منتظر بهانه ای هستند که بستن بازار را بر گردن آن انداخته و خود را مبرا نشان دهند. باید برای کسب این بهانه به بازاریان کمک کرد.
در صورت بروز تظاهرات در بازار بلافاصله ترافیک گسترده ای در مرکز شهر بوجود می آید که در صورت ادامه، سراسر شهر را در بر گرفته و مانع جدی برای جابجایی نیروهی گارد می شود.

در خود بازار نیروی گارد فقط می تواند تعداد محدودی را وارد نماید و بدلیل عدم امکان پشتیبانی نیروی موتوریزه (موتور و خودروهای مختلف)، نیروی گارد احساس ترس داشته و همچنین بدلیل پیچیدگی بازار و شباهت زیاد قسمتهای مختلف بازار با یکدیگر و وسعت گسترده بازار، امکان گم شدن و متفرق گردیدن نیروهای گارد زیاد بوده و بهمین دلیل فقط در دهانه های بازار عملیات خواهد نمود و وارد عمق بازار نمی شوند. نیروی پیاده گارد به هیچ وجه از نیروی موتوریزه فاصله زیاد نمی گیرد.

برای تظاهرکنندگان نیز بازار پوشش خوبی دارد زیرا روزانه دهها هزار نفر برای خرید راهی بازار شده و حضور در آنجا بر خلاف حضور در خیابانها و میادینی که از قبل برای راهپیمائی اعلام شده بخودی خود دلیل جرم و دستگیری نمی باشد و لذا پس از اتمام تظاهرات، مردم می توانند بسلامتی از بازار خارج و راهی منازل خود شوند.

روز شنبه 30 خرداد عامل اصلی موفقیت گارد در جلوگیری از بهم پیوستن دسته های چند هزار نفری تظاهرکنندگان و بوجود آمدن جمعیت عظیمی که دیگر امکان سرکوب آن وجود نداشته باشد، استفاده از هلیکوپتر و فرماندهی هوایی بود. فرماندهان گارد دائماً آخرین وضعیت دسته های تظاهرکنندگان را مشاهده و متناسب با جمعیت، اقدام به جابجایی نیرو می کردند. در بازار بدلیل سرپوشیده بودن معابر و نبود دید هوایی، گارد از این امکان ویژه نیز محروم می گردد.

حتی هفته ای یکبار تظاهرات هم موجب تعطیلی دائمی بازار و توقف گردش خون در پیکر اقتصادی حکومت گردیده و اثرات جانبی مخربی خواهد داشت، همچنین افرادی و نهادهایی که بازار حمایت مالی آنها را بر عهده دارد و در راس آنها روحانیت، تحت فشار بازاریان اقدام به فشار بر حکومت از داخل نموده و باعث کوتاه آمدن و عقب نشینی تدریجی حکومت خواهند شد.

تعطیلی بازار زمینه ساز بروز اعتصابات در سایر صنوف و ادارات خواهد بود. اعتصابات است که با اثرات عظیم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود هر رژیمی را بزانو در می آورد. حکومت ابزار و سلاحی برای سرکوب اعتصابات ندارد. اعتصابات شکافها و اختلافات داخلی حکومت را تشدید کرده و باعث خواهد شد که جنبش سبز به فردایی روشن که ایران عزیزمان شب را سپری و روز فرحبخش شادکامی و کامیابی خود را شروع کرده است دست یابد.

از 2 شنبه هر روز از ساعت 9 صبح همگی در سراسر ایران به سمت بازار شهر


دوستان خواهشمندیم اطلاع رسانی و همکاری نمائید اگر ممانعت کنند بازار تعطیل میشود اگر ممانعت نکنند چنان ازدحامی ایجاد میکنیم که باز هم بازار تعطیل میشود اگر تلفنها را هم از اول صبح قطع کنند بازهم کل فعالیتها در سراسر کشور مختل و بازار تعطیل میشود این روش آنقدر موثر است که دشمن شروع به تکذیب و شایعه پراکنی گسترده کرده و دست و پا خواهد زد پس هرگز گول نخورید چون این برنامه ادامه دارد به شایعات گوش نکنید و هرطور که میتوانید اطلاع رسانی کنید.
.

کودتاچی ها در تنگنای بین المللی

کودتاچی ها در تنگنای بین المللی

تهدید های کارساز "گوگل" و "بی. بی. سی"


از تهران خبر داده اند:

راه افتادن دوباره بی بی سی بدنبال تهدیدهایی بود که انگلیس کرده و گفته بود، اگر پارازیت و مقابله با تلویزیون بی بی سی ادامه پیدا کند، دولت انگلیس از مخابرات ایران به مجامع بین‌المللی شکایت خواهد کرد. پس این تهدید جدی، با قبول چند شرط جمهوری اسلامی، محدودیت ها از روی تلویزیون بی بی سی برداشته شد. بدنبال انگلیس، مدیر گوگل نیز وارد میدان شده و ایران را، بدلیل فیلترینگ و کارشکنی دولت در کار این شبکه تهدید به شکایت کرده است. این شکایت می تواند بسرعت به جریمه های سنگین برای ایران ختم شود و این جریمه ها از حساب های بانکی جمهوری اسلامی برداشته شود. جریمه هائی که میتواند سر به میلیارد بزند.

مهم ترین رایزنی ها در قم جریان دارد

مهم ترین رایزنی ها در قم جریان دارد

دست رهبر و شورای نگهبان زیر سنگ مراجع مذهبی قم


دیدار رئیس دفتر علی خامنه ای با آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی و دیدار مهم آیت الله شبیری زنجانی و لطف الله صافی گلپایگانی با یکدیگر.


آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی رایزنی ها و فعالیت های گسترده‌ای را برای حل بحران پس از انتخابات آغاز کرده است. آیت الله موسوی اردبیلی عضو منصوب آقای خمینی در شورای انقلاب 57 بود. میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی نیز از اعضای این شورا بودند. آیت الله موسوی اردبیلی همچنین از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی و دومین رییس دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بوده که پس از شهادت آیت الله بهشتی تا پایان حیات امام خمینی عهده دار این امر بود.

وی در روزهای اخیر، علاوه بر دیداری که با برخی اعضای شورای نگهبان داشته، با به حضور پذیرفتن رییس دفتر رهبری تذکرات مهمی درباره نحوه حل بحران اخیر به وی داده و خواهان حل مدبرانه اوضاع بغرنج کنونی شده است. همچنین در رویدادی کم سابقه آیت الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی نیز وارد عمل شده و مذاکرات محرمانه و مهمی با آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی داشته است. آیت الله زنجانی از مراجعی است که کمتر در منازعات سیاسی دخالت می کند و جایگاه علمی مهمی در قم دارد. وی نقش مهمی در رفع حصر آیت الله منتظری در سال 81 داشت و روابط خوبی با سید محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق ایران دارد.(این گزارش خبری، با اندک تغییراتی از وب سایت "تورجان" برگرفته شده است. البته در روزهای اخیر اخباری نه با این دقت از قم رسیده بود که در پیک نت انتشار یافت.)

حاشیه های مراسم دیروز مسجد قبا

حاشیه های مراسم دیروز مسجد قبا

علی مطهری: این نان را احمدی نژاد در دامن آقا گذاشت


علی مطهری نماینده مجلس نزدیک مسجد قبا زندگی می کند و از بخت بد دیروز افتاده بود وسط جمعیت. او که منتقد مشروط و خاکستری احمدی نژاد در مجلس است با سیل گلایه های مردمی روبرو شده بود که او را بعنوان روشنفکر ترین روحانی دهه 1350 ایران، یعنی پدرش آیت الله مطهری می شناختند. آیت الهی که علیرغم دشمنی بازاری ها با او، به حکم آیت الله خمینی رئیس شورای انقلاب شد و او این سمت را بین خود و آیت الله طالقانی تقسیم کرد.

مردم هر کدام که به علی مطهری می رسیدند به نوعی گلایه خود را مطرح می کردند . عده‌ای با گریه وعده ای هم با داد و بیداد و عده ای هم با شعار مرگ بر دیکتاتور ! چند باری با بغض گفت: نباید اینطور می شد. وضع از کنترل خارج شده است. آقا، از احمدی نژاد بازی خورد. در مسیر مسجد قبا تا زیر پل سیدخندان انواع و اقسام نیروهای انتظامی و بسیجی صف آرائی کرده بودند.

فائزه هاشمی و مادرش (همسر هاشمی رفسنجانی) مثل یک شیرزن در مراسم دیروز مسجد قبا شرکت کرده بود. با همه حرف می زد و باور کنید خطیب تر از خود هاشمی رفسنجانی است. عجب زن هائی در اندرونی روحانیون هستند و ما خبر نداشتیم. تازه فهمیدم فائزه بیشتر شبیه مادرش است تا پدرش! شیخ مهدی کروبی هم آمده بود و برای دقایقی هم آمد به میان مردم در خیابان. من نمی دانم آقای خامنه ای در کدام دنیا زندگی می کند و اصلا خبردارد در کشور چه می گذرد؟ همین امروز باز هم برای یک عده ای که رفته بودند نزدش سخنرانی می کرد و باز هم از انگلیس و وحدت مردم صحبت می کرد. یا میداند و وارونه حرف می‌زند و یا نمی داند و بیراهه می گوید. همین تهران را اگر آزاد بگذارند 5 تا 6 میلیون نفر علیه وضع موجود و احمدی نژاد می آیند به خیابان و بزرگترین وحدت ملی را به نمایش می‌گذارند. کدام انگلیس، کدام رویاروئی مردم با هم. نیروهای بسیج و انتظامی اند که با مردم رویاروئی می کنند، نه مردم با هم.

ارزیابی‌های محافل سیاسی داخلی و جهانی

ارزیابی‌های محافل سیاسی داخلی و جهانی

ایران با اولین جرقه منفجر می‌شود

بانگ الله اکبر خشمگین تر از هر شب


عقربه ساعت شمار اخبار و رویدادهای ایران را معدود رسانه‌هائی که نیمه جان نفسی در داخل کشور می‌کشند، به سمت اوین و ماجرای بارها تکرار شده در جمهوری اسلامی، یعنی شکنجه و اعتراف گیری چرخش کرده است. محدودیت‌های پارازیتی روی تلویزیون بی بی سی در داخل کشور کم شده است. در عوض بی بی سی نیز فتیله اخبار و رویدادهای ایران را پائین کشیده است. دیگر از مصاحبه‌های پیاپی با کارشناسان و مفسران ایرانی خبری نیست! در تهران گفته می‌شود توافقی میان وزارت خارجه انگلیس و مقامات ایران برای پائین کشیدن این فتیله و برداشته شدن پارازیت از روی بی بی سی صورت گرفته است. چه کسی واسطه این معامله بوده؟ بر کسی معلوم نیست! مرگ مایکل جکسون موهبتی بود که حداقل برای چند روزی به داد کودتاچی‌ها رسید و در صدر خبرها قرار گرفت. البته به داد شبکه‌های فارسی زبان – از جمله بی بی سی- نیز برای فرار از صحنه رسید.

گردش اخبار دشوارتر از چند روز پیش شده است، اما مختل شدن بازهم بیشتر گردش اخبار به معنای توقف رویدادهای ایران نیست. انتشار تازه ترین بیانیه میرحسین موسوی که پاسخ کتبی وی به درخواست شورای نگهبان برای معرفی نماینده جهت حضور در هیات داوری جدیدی که تشکیل داده، آن پوشش خبری که باید می‌داشت، نیافت. همچنان که درباره فلج ماندن شورای نگهبان و بیم از اعلام تائید انتخابات و واکنش مراجع مذهبی ایران که مقامی بالاتر از فقهای شورای نگهبان دارند، بحث و تفسیری پخش نمی‌شود. صدای "الله اکبر" که همچنان، شب‌ها در ایران بلند است و شب گذشته بلندتر از هر شب دیگری بود، دیگر در لندن شنیده نمی‌شود! در چند ارتباط مستقیم تلفنی که شب گذشته با تهران داشتیم، گفتند روی بام خانه‌ها "غوغای الله اکبر است"! و جالب تر این که هرچه به سمت جنوب تهران می‌روید، صدای الله اکبر بلندتر است. در بسیاری از محلات جنوب تهران، مردم کشته داده‌‌اند و الله اکبر‌ها به همین دلیل خشمگین تر از هر شب دیگر است.

اما، این هنوز تمام اخبار ایران نیست. در پشت ظاهر آرامی که به ضرب چماق و گلوله بدست آمده، مردم منتظر یک فرصت برای انفجاراند. و این همان نکته ایست که هم در جبهه کودتاچی‌ها و هم جبهه ضد کودتا از آن آگاهی دارند. کودتاچی‌ها سعی می‌کنند با سرهم بندی کردن یک نمایش تلویزیونی و اعتراف گیری، وحشت را تثبیت و سراسری کنند، جبهه ضد کودتا در حاکمیت که ساعت به ساعت وسیع تر و گسترده تر می‌شود، نگران همین انفجار است و وضع کشور را نه تنها بحرانی، بلکه به سمت بحرانی تر شدن ارزیابی می‌کند. اخبار مربوط به دیدار و مذاکرات سیاسی پشت صحنه که در همین شماره پیک نت می‌خوانید و همچنین بازتاب تحولات تکاندهنده دو هفته گذشته ایران در مطبوعات مهم و کلیدی جهان مانند "اکونومیست" همین نگرانی را تائید می‌کند. این در شرایطی است که تنظیم دستور کار اجلاس 8 کشور بزرگ سرمایه‌‌داری جهان که کمتر از دو هفته دیگر تشکیل می‌شود عمدتا متمرکز بر اوضاع ایران و نوع مناسبات با حاکمیت و بویژه دولتی است که مشروعیت داخلی و خارجی ندارد. مجموعه اخبار این شماره پیک نت، این فضای خبری را در برابر شما قرار می‌دهد.

تفسیر اکونومیست از اوضاع ایران

تفسیر اکونومیست از اوضاع ایران

جهان، اکنون ادعاهای قبل از انتخابات ج. اسلامی را مسخره می کند


هفته نامه اکونومیست در شماره 27 ژوئن خود درباره رویدادهای ایران نوشت:

اگرچه به نظر می رسد که در روزهای اخیر از شمار تظاهرکنندگان و دامنه مخالفت های خیابانی مردم ایران با حکومت ظاهرا کاسته شده، اما هنوز نمی توان مطمئن بود که حادثه ای دیگر خشم مردم را در آینده نزدیک بار دیگر شعله ور نکند و بازهم میلیونها نفر را به خیابان ها نکشاند و حتی باعث انتخاباتی دیگر نشود.

حکومت هنوز پیروز نشده و بحران هنوز خاتمه نیافته است، زیرا توازن قدرت کاملا بر ضد وضعیت موجود تغییر یافته است.
آنچه که اینک آشکار شده این است که بخش عظیمی از جمعیت این کشور دراین اعتراضات حضور داشته اند.
میلیون ها نفری که به موسوی رای دادند امید داشتند او بتواند اندک تحولی را بوجود آورد، او اکنون با شهامت از تسلیم در برابر فشارهای حکومت خودداری می کند.

حوادث اخیر ایران باعث شده مشروعیت جمهوری اسلامی چه در داخل و چه خارج ایران به شدت ضربه ببیند. ادعای حکومت که نور امید مسلمانان جهان، بویژه مستضعفان منطقه و جهان است، اکنون به تمسخر گرفته می شود. موقعیت رهبر جمهوری اسلامی بشدت لطمه دیده است، زیرا شخصی که قرار بود فراتر از درگیری های انتخاباتی قرار داشته باشد، به طور کامل خود را با سرکوب و تقلب همسو کرد.
مبارزه ای علنی در راس قدرت بروز کرده و نیروهای وفادار به آقای خامنه ای و رئیس جمهور جنگ طلب او آشکارا در برابر اصلاح طلبان و واقعگرایانی صف آرایی کرده اند که از حمایت اکبر هاشمی رفسنجانی، دومین مرد قدرتمند جمهوری اسلامی برخورداراند. محمد خاتمی نیز از میرحسین موسوی حمایت کرده است.

به این ترتیب، حتی اگر نیروهای امنیتی بتوانند مخالفان را از سطح خیابان ها پراکنده سازند، جدال بر سر نظام حکومتی همچنان ادامه خواهد یافت و رژیم را، اگر واژگون نکند، تضعیف خواهد کرد

پیشنهاد تشکیل یک دولت موقت برای تدارک یک انتخابات دیگر

بدون موافقت موسوی هیچ راه حلی به نتیجه نمی رسد

ناطق نوری سکان را بدست می گیرد؟

پیشنهاد تشکیل یک دولت موقت برای تدارک یک انتخابات دیگر



یکی از افراد مطلع درمحافل سیاسی – مطبوعاتی ایران، این نظر را برای انتشار دراختیار پیک نت قرار داده است:

«کار تمام شدنی نیست. مسئله ای که الان هست بنظر من اینست که دیگر هیچ کاری در کشور بدون آنکه موسوی با آن موافق باشد و یا یک طرف آن باشد حل نمی شود. تمام تحرکات این روزها هم همین را نشان می دهد. راه حل های مختلفی مطرح شده است، اما هنوز بر سر هیچکدام از آنها تفاهم بدست نیآمده است. اقتصاد کشور فلج است و همه میدانند که آتش زیر خاکستر است. از جمله پیشنهادهائی که طرح شده اینست که مجمع تشخیص مصلحت پیشنهاد تشکیل یک دولت موقت با دستور کار برگزاری یک انتخابات دیگر را ظرف 6 ماه تا یکسال دیگر تهیه کرده و رهبر با آن موافقت کند. با این نظر، بسیار از اعضای موثر مجلس خبرگان و بویژه مراجع قم موافق اند. نظر مراجع در این مرحله بسیار مهم شده است، مدارج مذهبی بسیاری از آنها فراتر از اعضای شورای نگهبان است. برای تشکیل دولت موقت، چند گزینه نیز در نظر گرفته شده که مطرح ترین آنها ناطق نوری است، زیرا هم با ساختار وزارت کشور آشناست، هم یک دوره کامل رئیس مجلس بوده و هم مورد وثوق رهبر و جناح راست است. شاید در میان انواع راه حل هائی که در این روزها ارائه می شود، این منطقی ترین آنها باشد. تقریبا برای همه قطعی شده است که احمدی نژاد دیگر نمی تواند رئیس دولت باقی بماند. حضور او در راس قوه مجریه باعث ادامه خشم و نارضائی مردم است. درعرصه جهانی نیز او فاقد اعتبار است. حتی اطلاع داریم که به احمدی نژاد پیشنهاد استعفا، با اعلام ضرورت آرامش در کشور هم شده است. این راه حل، از سوی مراجع قم حمایت شده است.


الان یک توازن قوایی در کشور بوجود آمده که یک سر آن رهبر است و سر دیگرش موسوی. دیگر احمدی نژاد مطرح نیست. بنظر من در این توازن حتی موسوی دست بالا را دارد، حتی سکوتش هم بحران ساز شده است. هر تصمیم اگر توافق او را نداشته باشی عملی نیست. او حتی اگر هیچ کاری نکند و فقط با راه حل ها موافقت هم نکند همه چیز روی هوا می ماند.

حمایت 10 فیلسوف جهان از جنبش اعتراضی مردم ایران

به اراده مردم گردن بگذارید

حمایت 10 فیلسوف جهان از جنبش اعتراضی مردم ایران

نامه‌ سرگشاده شمار بزرگی از فیلسوفان معاصر و استادان دانشگاه های جهان در حمایت از تظاهرات‌ و اعتراضات مردم ایرانی:
آیت‌الله علی خامنه‌ای خواستار پایان یافتن تظاهرات قدرتمند و گسترده‌‌ای شد که در اعتراص به انتخابات صورت می‌گرفت. استدلال وی این بود که کوتاه آمدن در مقابل خواست مردم و فشارهای «غیرقانونی» نهایتاً‌ به «دیکتاتوری» منجر می‌شود و به تظاهرات‌کنندگان هشدار داد که ایشان مسئول خشونت‌های آتی خواهند بود، نه پلیس.

همه کسانی که به فعالیت های سیاسی علاقمند هستند با استدلال خامنه‌ای آشنایند، چرا که مقامات دولتی از فرانسه‌ی ۱۷۸۹ گرفته تا خود ایران ۱۹۷۹ با همین منطق به مخالفت با عظیم‌ترین جنبش‌های مردمی عصر جدید برخاسته‌اند.
نیازی به گفتن نیست که ایرانیان خود باید سمتگیری سیاسی کشورشان را تعیین کنند. با این حال،‌ ناظران خارجی که شهامت تظاهرات‌کنندگان ایرانی را در هفته‌ی گذشته ستایش می‌کنند حق دارند تاکید کنند که ادعای دولتی که می گوید نمایندگی مردم‌اش را دارد تنها در صورتی پذیرفتنی است که ابتدایی‌ترین پیش‌شرط‌های شکل‌گیری چنین اراده‌ای را محترم شمارد: ‌آزادی مردم برای گرد هم آمدن بی‌هیچ مانعی؛ امکان بدون مانع برای بحث و دسترسی به اطلاعات، و به بحث گذاشتن و ‌تصمیم گرفتن.

حمایت خارجی از «ترویج دموکراسی» در بسیاری از کشورهای جهان طی سال های متمادی باعث گسترش بدبینی موجهی نسبت به جنبش‌هایی مدنی‌ شده که ادعای مشروعیت مستقیم دموکراتیک دارند. با این حال، این اصل به خودی‌خود همواره روشن است: صرفاً مردم می‌توانند ارزش چنین ادعاهایی را تعیین کنند. ما امضاءکنندگان این نامه از دولت ایران می‌خواهیم کاری نکند که مانع از ابراز روشن خواست مردم شود.


این نامه توسط این فیلسوفان امضاء شده است:


پیتر هالورد (دانشگاه میدلسکس، انگلستان)
آلبرتو توسکانو (کالج گلداسمیتس، انگلستان)
ایوکویچ، رادا، کالج بین‌المللی فلسفه، پاریس،‌دانشگاه ژان مونه، سن‌اتین، فرانسه
باتلر، جودیت، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی
بالیبار، اتین، پاریس ده، دانشگاه نانتر و دانشگاه کالیفرنیا، ایروین
چامسکی، نوآم، دانشگاه ام آی تی، کمبریج، ماساچوست، آمریکا
دوتمان، الکساندر گارسیا، کالج گلداسمیتس، دانشگاه لندن، انگلیس
رانسیر، ژاک، استاد بازنشسته فلسفه‌ی دانشگاه پاریس،‌سن‌دنی
زوپانچیچ، الکنا، مؤسسه‌ی فلسفه، فرهنگستان علوم و هنرهای اسلوانی
ژیژک، سلاوی، دانشگاه لیوبلیانای اسلووانی و دانشگاه اروپایی

و امضای جمع زیادی از استادان سرشناس دانشگاه ها

نمایندهِ ی اهریمن بر روی زمین

نمایندهِ ی اهریمن بر روی زمین.

ولی امر دزدان و چپاولگران. رهبر معظم جنایتکاران. چشم هایت باز شد؟ گوش هایت شنوا شد؟چه شد نتیجه ی آنهمه بر جرثقیل آویختن ها؟ چه شد حاصل آنهمه شکنجه ها و سرکوب ها؟ چه شد تخم هراس افکندن ها و مواد مخدر پراکندن ها؟ گمان بردی که بر توسن مراد نشسته ای و لعبت پیروزی را در آغوش گرفته ای ؟ ندانستی که اینجا مرز و بوم پندار نیک. گفتار نیک و کردار نیک است؟ ندانستی کشور مهر و دوستی هاست ؟ گیرم با گسترش فقر و فلاکت . دروغ و تزویر . کژی و ناراستی توانستی عده ای را مزدور خود سازی. با انبوه جوانان سر فراز این ملک چه توانستی بکنی؟ گیرم که اینبار توانستی در پشت مزدوران دزد و جنایتکارت برای اندک زمانی دهانت را از تو دهنی خوردن برهانی. دیدی که چون سر بر آوردی و خاستی ازپیروزی نیرنگ خود قهقه سر دهی آنچنان تو دهنی از ملت عزیز ایران خوردی که صدایش نه فقط در ایران . بلکه در دنیا شنیده شد. پس چشم و گوش را باز کن . بنگر و بشنو . صدای گام های انبوه جوانان این مرز و بوم را بشنو . دور نیست که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان .

سازگارا: متن پیاده شده صحبت‌ شنبه ۶ تیر ۱۳۸۸

قسمت دوم


سلام مجدد


همون شنبه ۶ تیرماه ۸۸ ولی ساعت یازده و نیم شب، ادامهٔ اون بحث.

من قبل از اینکه باز وارد محتوا بشم، یک نکتهٔ دیگری رو بگم به دلیل شاید صدها ایمیلی که به این مضمون اومده که سرعت اینترنت در ایران پایینه و متن این صحبت‌ها رو درخواست کردند. من بگم واقعاً نمی‌تونم بشینم بنویسم یا خودم پیاده بکنم. خواهشم از دوستان این است که بعضی‌ها که فرصت دارند، امکان دارند زحمتی بکشند پیاده کنند، برای همین ایمیل بفرستند. من یکیش رو انتخاب می‌کنم یا یکی دونفر که بکنند می‌تونم بگم که بقیه دیگه نکنند و اون پیاده‌شده رو روی اینترنت قرار بدیم وگرنه شخصا نمی‌رسم که پیاده‌اش بکنم یا امکاناتی داشته باشم که این کار رو بکنم. لذا من خواهشم این است که برای کمک به دوستانی که با سرعت پایین اینترنت نمی‌تونن تصویر و یا حتی صدارو بگیرند، متن رو بعضی‌ها زحمت بکشند پیاده کنند و یک تصحیحی هم ما بکنیم و بگذاریمش روی اینترنت تا برای اونها قابل استفاده باشه. ولی برگردیم حالا به بحث خودمون.

من خبرهایی که دارم این است که خیلی ها نوشتند که ما در آکسیون‌های عمومی، آکسیون‌های در واقع فرسایشی عمومی (که باید اسمشو آکسیون‌های تضعیف روحیه بگذاریم)، با فیکساتور روی خیلی جاها نوشتیم، می‌کشیم یا بادکنک هوا کردیم یا شکل کشیدیم و یا اینکه روی علائم راهنمایی و رانندگی کشیدیم که به چشم همه بیاد. من واقعاً حالا کاری ندارم که کجا و چطوری و اینها، ولی نفسش زنده بودن رو نشون بده. ببینید یک نکتهٔ اساسی جان مبارزه با کودتاگرهاست. یک مسابقه‌ای بین ملت و کودتاگرها هست. اونها سعی می‌کنند با سرعت، با حداکثر سرعت، گرد مرگ، وحشت و ناامیدی سر جامعه بپاشند. تمام حقهٔ کودتاگران و اصلی‌ترین استراتژیشون این است که با تمام سرعت، گرد مرگ، وحشت و ناامیدی سر جامعه بپاشند. و تمام مقابلهٔ ما و خلاصهٔ تمام کارهایی که ما می‌کنیم این است که ما هم یک مسابقه داریم که در عوض، امید، شادی، نشاط و حرکت رو به مردم برگردونیم و اجازه ندیم که این ابر تاریک و سیاه ناامیدی و وحشت، سر جامعه رو بگیره. این مسابقه‌ایست که اگر هرطرف پیروز بشه، نتیجهٔ نهایی رو برده. به همین دلیل حالا برمی‌گردم سر اون تقسیم بندی که داشتیم.

عرض کردم ما سه دسته کار داریم. دستهٔ اول فعالیت‌هایی است که همهٔ مردم درش مشارکت می‌کنند. مثل شب «الله اکبر» گفتن. من استدعام این است که، درسته صداتون مثل من ممکنه گرفته باشه از بس که حرف زدید یا داد زدید، ولی نمی‌دونید که چقدر مؤثره و چقدر روحیهٔ طرف مقابل رو ضعیف می‌کنه وقتی که میلیون‌ها نفر، روی پشت‌بام‌ها، سر یک ساعت معین، شعار «الله اکبر» یا «یاحسین میرحسین» می‌گن و این اتحاد رو باهم تمرین می‌کنند. یا همون مسألهٔ شمع روشن کردن و یا امثالهم. یا راهپیمایی و تحصن عمومی که توسط رهبران جنبش اعلام بشه. این قبیل آکسیون‌های عمومی، آکسیون‌هایی است که مقاومت و یکپارچگی ملت رو افزایش می‌ده. هرشب با «الله و اکبر» گفتن ما این‌کار رو (با این ابتکاری که در ایران هست) تمرین می‌کنیم. هر از چندگاهی هم که رهبران جنبش تشخیص بدند، مثل الانی که نیاز به یک مانور قدرت جلوی کودتاچی‌ها هست، اونجا هم با شرکت در یک راهپیمایی بزرگ و حرکت توی خیابون یا یک تحصن بزرگ و امثالهم این رو می‌تونیم نشون بدیم.

اما دستهٔ دوم همون‌طوری که شب گذشته عرض کردم، بخش دوم استراتژی ما فرسایش دادن به کودتاچی‌هاست. فرسایش دادن به کودتاچی‌ها دو بخش داره. یک بخش اونیست که سمت ملته و یک بخش اونیست که در سمت کودتاچی‌ها اختلاف و فرسایش ایجاد بکنه.

سمت ملتش، عرض کردم آکسوین هایی است که به قول دوست عزیزمون آقای مخملباف، ببخشید که باز من این رو می‌گم به آکسیون‌های بیلاخ معروفه؛ درواقع شما دست می‌اندازید. اونها هی می‌خوان بگن ما گردن کلفتیم، ما سر همه رو می‌بریم، همه باید از ما بترسند. با یک بادکنک ساده با یک فیکساتور ساده، با یک شکلک ساده، با یک شوخی، با یک شعر، با یک جوک، با یک متلک، شما بادش رو می‌خوابونید و در واقع در و دیوار رو پر می‌کنید. با یک کیک قلابی که در یکی از کشور ها برای سالگرد تولد اون رئیس جمهور درست کرده بودند و هٰکذا.

یک بخش از این آکسیون‌های فرسایشی مقاومت منفیه که در قسمت قبلی یک کمی راجع بهش صحبت کردیم. مقاومت منفی طیف گسترده‌ای داره. شاید گاندی یکی از قهرمانان و بنیانگذاران مبارزات بی‌خشونته. مقاومت منفی عبارت است از نکردن یک کاری. جایی نرفتن. یک کالایی رو نخریدن. اینها انواع و اقسام مقاومت منفی هست. همونطوری که عرض کردم، الان شاید مبرم‌ترین موضوع مقاومت منفی دستگاه تبلیغاتی کودتاچی‌هاست؛ یعنی رادیو و تلویزیون و روزنامه‌هایی که حرفهای اونها رو منعکس می‌کنند. باید به شدت تحریم کرد و مقاومت منفی کرد. مقاومت منفی در فاز بعدی عبارت است از اینکه دولت کودتا هرکاری که می‌کنه باید که تحریمش کرد و آهسته آهسته همهٔ حوزه‌های دولت کودتا رو مشمول تحریم قرارداد که حالا باز بعداً بهش می‌پردازیم.

اما از آکسیون‌های فرسایشی که از این طرف مطرح می‌شه و (همون‌طورهم که مرتبهٔ قبل عرض کردم) شاه‌بیت آکسیون‌های فرسایشی، حضور در خیابان، دسته‌های پراکنده، تظاهرات همزمان و ناپدید شدن، خطوط انتقال کودتاچی‌ها رو بریدن و خسته کردنشون از خیابون‌هاست، به شرط اینکه مشکل جانی نداشته باشه و همون‌طوری که عرض کردم اصل بر این است که همه باید زنده و با نشاط بمونند، نه اینکه خدای نکرده صدمه‌ای بخورند.

اما وعده کرده بودیم که بریم سمت مخالف. یعنی بریم ببینیم که در اونطرف، ما چه فرسایشی رو می‌تونیم ایجاد کنیم. مهم‌ترین و اصلی‌ترین نقطهٔ کانونی ما برای فرسایش دادن، سپاه پاسداران انقلاب اسلامیه. هیچ ارگان دیگه‌ای رو نباید که همتراز سپاه قراربدیم برای مقابله کردن. چون متأسفانه سپاهی که یک روز خود بنده از بنیان‌گزارانش بودم و قرار بود از کشور دفاع کنه؛ اگر دشمن به خاک ما حمله کرد، دسته‌های مردمی، ارتش مردمی وایسند و از کشور دفاع کنند؛ تبدیل شده به سازمان عجیب و قریبی که در سیاست هست، در اقتصاد هست، در قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی هست، در پروژه‌های کشور هست، در سازمان امنیت هست، در دستگیری هست، در خیابون هست، در خارج از ایران می‌جنگه؛ یک چیز عجیب و قریبی که هیچ‌کجای دنیا ما یک همچین سازمانی نداریم. و این سازمان سپاه، الان حداقل بخشی از فرماندهانش، کودتاچی از آب در اومدند؛ به رهبری آقای خامنه‌ای و رو در روی ملت ایستادند.

اما همونجوری که قبلا هم صحبت کردیم، بخش بزرگی از سپاه فرزندان این ملتند، قهرمانان جنگ ما هستند، معلولین جنگمون هستند؛ خانواده، برادر یا دوستان شهدای ما هستند؛ میراث اونها رو دارند. اونها از ملتند. اینی که «برادر سپاهی، تو همراه مایی» و یا شعارهایی از این قبیل که من شنیدم، این شعارهای بسیار درستی هستند. نکتهٔ اول این است که هرکس در هرکجا، در فامیل، در دوستان، در آشنایان، در همسایگی، هر عضوی از سپاه رو می‌شناسه باید به سراغش بره. باید بره باهاش صحبت کنه. با خانوادش صحبت کنه. با بچه‌هاش صحبت کنه و بپرسه که چرا شما مارو می‌کشید؟ چرا می‌خواهید مارو سرکوب کنید؟ چرا می‌خواهید مارو اذیت بکنید؟ گل بهشون بده، شیرینی بده. مطمئناً خیلی از اونها خواهند گفت ما همچین قصدی نداریم، ما با شماییم. بنابراین بلافاصله باید ازشون خواست که «شما برید با اونهایی که این کار رو می‌کنن در بیفتید. برید اعتراض بنویسید برید نامه بنویسید. برید بگید ما آبرومون رفته». بنابراین نکتهٔ اول این است که هر آدمی عضو سپاه یا بسیج، هر جا هست، اقیانوسِ ملت، دوست، آشنا، فامیل، باید در بر بگیرش، سؤال ازش بکنه، تلفن بهش بزنه. و دائماً آغوشش رو باز کنه که بیا به سمت ما. سؤال ایجاد کنه و بخواد ازش که اگر خودش هم با کودتاچی‌ها نیست، این سؤالات رو ببره و با دیگران مطرح کنه. حالا جلوتر بریم، شاید باز در زمان مناسبی که رهبران جنبش صلاح بدونند، یک روز رو بگذاریم برای اینکه همه با گل در هر شهری برن سراغ مقرهای سپاه و ببینیم آیا جرأت می‌کنند مردمی رو که گل اومدن بدن بهشون، به رگبار ببندند؟

اما این سپاه رده‌های دیگه‌ای هم داره. من نکتهٔ بعدی که در برنامهٔ بعدی بهش می‌پردازم این است که سپاه رو چگونه دسته‌بندی کنیم، بیاییم توی رده‌های پایین‌تر و ببینیم حسابش رو از حساب لباس شخصی‌هایی که آدم می‌کشند جدا کنیم؛ نشون بدیم که اونها چطور باید باهاشون برخورد شه. بسیجی‌ها و سپاهی‌ها رو چطور دسته بندی کنیم. برای هرکدومشون برنامه داشته باشیم و برای هرکدومشون یک نحوهٔ برخورد خاصی رو تعیین بکنیم.

تا برنامهٔ دیگه من خداحافظی می‌کنم. فقط این رو هم بگم که یک بحث بسیار مهم ما می‌ره روی اعتصاب عمومی. چرا که فاز سوم از استراتژی ما فلج سازی حکومت کودتاست؛ که تا اون اتفاق نیفته کودتاچی‌ها پایین نخواهند اومد. بنابراین نحوهٔ تشکیل کمیته‌های اعتصاب و آمادگی برای شروع اعتصابات، بخشِ بعد از تموم کردن بحث سپاه و باصطلاح سرفصل مبارازت فرسایشیه.


عرضم تمومه تا برنامهٔ دیگه خداحافظ.

سازگارا: متن پیاده شده صحبت‌ شنبه ۶ تیر ۱۳۸۸

قسمت اول


سلام


شنبه ۶ تیرماه ۱۳۸۸، ۲۷ ژوئن ۲۰۰۹ میلادی و این دفعه یازده شبه. دیگه نصفه شب نیست، امیدوارم که انرژیم بیشتر باشه و بهتر بتونم صحبت کنم. بعضی‌ها برای من نوشته بودند که توروبخدا یک خورده زودتر بیا حرف بزن که خواب‌آلود نباشی. اون بولیز سبزم رو هم نمی‌شه هر روز بپوشم، چرک‌مرد می‌شه، عوضش رنگ سبز رو [اشاره به مچ‌بند سبزشون کردند] که رنگ جنبشمون هست نگه داشتم و در خدمتتون هستم.

قبل از اینکه وارد اصل موضوع بشم یکی دو تا نکتهٔ کوچیک رو هم به شما بگم ، نکتهٔ اول این است که چطور تماس بگیرید. برای تماس یک ای‌میلی هست msazegara@gmail. com برای همین سلسله فیلم‌ها، اگر هر سؤالی، هر مطلبی باشه، خواهش می‌کنم به همین ای‌میل بفرستید. این ای‌میل رو حالا کنار این فیلم هم روی سایت خودم می‌گذارم. ممنون می‌شم که فقط از همین ای‌میل استفاده کنید.
نکتهٔ دومی که می‌خواستم بگم، سؤال مهمی بود بین سؤالات، فکر کردم امشب بگم. از خیلی شهرستان‌ها نوشته بودند که ما شهرستان کوچیکی هستیم، می‌خواهیم کمک بکنیم، ولی نمی‌دونیم چکار باید بکنیم و هم ضعف دانش کار داریم و هم آدم‌هایی که بتونند خوب فعالیت کنند و سازمان بدند. چیزی که به ذهنم میاد، کتاب بسیار بسیار خوب «پنجاه نکتهٔ اساسی در مورد مبارزات مسالمت‌آمیز» که ترجمهٔ فارسی هم شده. اصل کتاب رو به شکل یک خودآموز، سه نفر دانشجویانی که رهبران جنبش آتپور در یوگوسلاوی بودند و علیه میلوسویچ فعالیت کردند و تجربیات زیادی در کشورهای مختلف داشتند، به انگلیسی نوشتند و این ترجمهٔ فارسی هم موجوده؛ من اون رو هم روی سایت خودم و فیس‌بوک و سایر جاهایی که ممکنه در دسترس شما قرار بگیره میگذارم. خواهشم این هست دوستانی که در شهرستان‌ها، تهران هر جای دیگری که هستند، این ۹۰-۱۰۰ صفحه کتاب ساده و خودآموز رو بخونند. خیلی کمک می‌کنه برای اینکه بدانند منطق و روش این مبارزات چگونه است.

اما وارد اصل موضوع بشم؛ تحولاتی که در این دو سه روز اتفاق افتاده، ما حتماً باید چشممون بهش باشه، برای اینکه داره یک اتفاقاتی میفته. پخش اعترافات یکی از کسانی که دستگیر شدند، اعترافات قلابی، زیر فشار و تحت شکنجه از رسانه‌ها، الان سؤالات زیادی رو ایجاد کرده که به نظرم باید بهش دقت کرد.

مسأله این است که نزدیک به هزار نفر از فعالین، دست‌اندرکاران، رده‌های حتی پایینتر و هرکس که به نوعی مسئولیتی داشته رو دستگیر کردند. اخباری که ما داریم این است که پاره‌ای از اونها به شدت زیر فشار و شکنجه هستند. من نمی‌خوام حالا اسم بیارم، چون ممکنه کسان یا خانواده‌هاشون دلواپس بشند. ولی من اخباری که شنیدم خیلی بده بعضی‌هاش و فشار زیادی که میارند. ملاقات خانم آقای حجاریان (که پزشک هست) با ایشون، هم به نگرانی همهٔ ما افزوده. برای اینکه سعید حجاریان با اون وضع جسمی که واقعاً به دو نفر احتیاج داره ازش مراقبت کنند، متأسفانه او هم زیر فشاره.

من خیلی احتمال می‌دم که در کیسهٔ آقایون یک تعداد مصاحبهٔ قلابی و زیر فشار باشه. سناریو هم روشنه مطمئن باشید محتوای مصاحبه‌های زیر شکنجه این خواهد بود که بله، ما دروغ گفته بودیم. مهندس موسوی رو هم گول زده بودیم، آرایی که بهش گفتیم قلابی بود. ما نوکر خارجی بودیم. با خارجی‌ها ارتباط داشتیم، از اونا پول گرفته بودیم و از این داستان‌هایی که تکراری و نخ‌نماست. خواستیم انقلاب مخملی درست کنیم و ضد نظام جمهوری اسلامی بودیم. با کی‌اَک در خارج ارتباط داشتیم و امثالهم. اینها مهم نیست. به نظر من خیلی روشن، مردم می‌فهمند که این سناریوها، این روش‌های استالینی، تکراریه و انجام شده.

ولی چیزی که نگران می‌کنه، این است که در پرتو همین مصاحبه‌های قلابی و پخش اونها، ممکن است در دو سه روز آینده تا زمان اعلام نظر شورای نگهبان (اعلام نظر قطعی و رسمی که قرار است بکنه)، جوی رو بسازند که ذیل اون جو، خشونت زیادی بکنند، پاره‌ای رو حتی اعدام بکنند، تیربارون بکنند و جلو بیان، جرأت بکنند جلوتر بیان و حتی آقای مهندس موسوی، آقای کروبی و دیگران رو هم دستگیر بکنند. این رو از این جهت عرض می‌کنم که روز جمعه، امام جمعهٔ تهران آقای احمد خاتمی که صحبت‌هاش معروفه که کلا توسط وزارت اطلاعات دیکته می‌شه، بسیار خط و نشون‌های تندی کشیده. آقای خامنه‌ای هم روز پنج‌شنبه، حرفهایی که در قبل زده بود رو در واقع پس گرفته و صداش کلفت‌تر شده و خط و نشون می‌کشه و همین‌طور هم هست سایر مقامات و مسئولین. سخن‌گوی شواری نگهبان اون سه میلیون رأی رو که قبول کرده بود که باطل هست (و صندوق ها بیشتر از تعداد رأی دهنده در اون حوزهٔ انتخابیه توش رأی ریخته شده و بنابراین مجموعاً سه میلیون رأی لااقل اشکال داره) با یک توجیهاتی پس گرفته.

حالا همهٔ اینهارو که کنار هم می‌گذاریم این خطر رو نشون می‌ده که آقایون از فشار مردم و اون راه‌پیمایی‌های با شکوه و اون قدرت‌نمایی مردم، یکمی احساس کردند خیالشون راحت شده، یکمی احساس کردند که می‌تونن نفس بکشند؛ بنابراین حالا دو قدم دارند میان جلو و اگر این مصاحبه‌های ساختگی و جعلی رو هم منتشر یا پخش بکنند، اونوقت این خطر هست که بخوان یک هجوم وحشیانه‌ای بیارند و حتی تا رهبری جنبش رو محصور بکنند.

بنابراین چه باید کرد؟ یعنی الان که ایستادیم برای مقابله با این توطئه، چه کاری رو باید در دستور قرارداد؟ اولین کار این است که باید به صدا و سیما اعتراض بشه. باید تا اونجا که ممکنه به شرط اینکه جون کسی در خطر نیفته جلوی صدا و سیما به شکل مستقیم اعتراض و تظاهرات بشه. صدا و سیما باید در اعتراض به این کاری که می‌کنه تحریم بشه. باید هر روزنامه‌ای که اینا رو چاپ می‌کنه خریداری نشه. هر آگهی که اینا چاپ می‌کنن یا نشون می‌دن باید مشمول تحریم قرار بگیره. این از انواع مبارزات منفیه، که یکی از سرفصل‌های مبارزاتی است که ذیل فرسایش کودتاگران باید ازش اسم ببریم. مبارزات منفی به شکل نکردن یک کار، نخریدن یک چیز، تماشا نکردن یک موضوعی. بنابراین درواقع مردم باید به صورت متمرکز به عنوان اعتراض به این روش، نشون بدند که صدا و سیما رو تحریم می‌کنند وکالاهایی رو که تبلیغ می‌کنه نمی‌خرند. حتی این رو به در و دیوار هم می‌تونند بنویسند و اعلام بکنند.

نکتهٔ دوم این است که فردا مراسمی به مناسبت سالگرد هفت تیر در مسجد قُبا اعلام شده و من شنیدم قراره که آقای مهندس موسوی (ممکن است) در این مراسم شرکت بکنه. برای اینکه به‌هرحال ایشون همرزم خیلی از اون شهدا بوده و خیلی بچه‌ها هم تصمیم گرفتند که بروند و این حرف آقای خمینی رو به اینهایی که اسلحه و چماق دستشون گرفتند مطرح کنند و بگند که میزان رأی ملته و بخوان که این میزان رأی ملتی رو پاسخ بدند. به نظر من کار خوبیه. من یک‌بار دیگه هم عرض کردم ممکنه یک کسی بگه که من اصلاً حرفهای آقای خمینی رو قبول ندارم، حرفهای اون یک کس رو قبول ندارم؛ اینها مهم نیست، مهم این است که ما برای اقشار مختلف که پشت این شعار واحد ملت جمع شدند، شعارشون رو داشته باشیم و مهم تر اون طرفه، تا بتونیم کسانی که پشت آقای خامنه‌ای ایستادند رو تجزیه‌شون بکنیم. و بتونیم بگیم که هیچ احتیاج نداره که همتون برید پشت یک نقطه. هرکدوم رو با یک زبونی حرف بزنیم. بنابراین اگر آقای خمینی رو پاره‌ای از مبارزین ما مطرح می‌کنند، دیگران ولو قبول ندارند باید دفاع بکنند از این شعار. برای اینکه در صف اون طرف اختلاف می‌اندازه و به نظر من این کار رو فردا تمام کسانی که میرن باید بکنند.

نکته دوم که خیلی مهمه و آزمون خیلی مهمیست برای همهٔ ماها، این است که ببینیم آیا اجازه می‌دهند که آقای مهندس موسوی به این مراسم بیاد یا نه. اگر آقای مهندس موسوی نیامد وای به حالشون. وای به حال اونهایی که ایشون رو حصر خانگی کردند. چون این روزها خیلی زمزمهٔ این هست که آقای مهندس موسوی در حصر خانگیه و محدوده. آزمون خیلی خوبیست که اگر ایشون تونست آزادانه بیاد به این مراسم، معلومه که خیله‌خوب، حضور داره و در حصر نیست. ولی اگر ایشون نیاید، اونوقت به طور جدی مبرم‌ترین وظیفهٔ همهٔ ماها این می‌شه که رئیس‌جمهور منتخب رو که رهبری جنبش رو به دست داره از حصر بیرون بیاریم و آزادانه بتونیم باهاش ارتباط بگیریم و حرف بزنیم. ارتباط بدنه با رهبری جنبش مبرم‌ترین چیزیست که الان در دستور همهٔ ماها باید قرار بگیره و فردا آزمون خیلی خوبیست.

من همینجا این نکته رو هم اضافه بکنم که آقای مخملباف اطلاعیهٔ خیلی خوبی داده، خطاب به آقای مهندس موسوی که «رئیس‌جمهور موسوی»، رئیس‌جمهور مایی و تو از ما، از مای ملت تحرک بخواه، اعتصاب بخواه، فعالیت بخواه، ما انجام می‌دیم. به نظر من این حرف منطقی و خواستهٔ منطقی‌ایست. من مطمئنم آقای مهندس موسوی هم این رو متوجه هست که برای اینکه کودتاچی‌ها رو عقب برونه، الان که اینجور پررویی می‌کنند و جلو می‌آند، احتیاج هست که ایشون حضور داشته باشه و یک فعالیت جدی، یک آکسیون بزرگی رو ملت بکنه، حضور خودشو نشون بده که فکر نکنند مثلاً مردم دلسرد شدند و نشستند یک کناری. این خواستهٔ به حقی است که از آقای مهندس موسوی باید خواست و شرط جلوتر و اولیه‌ترش ، این است که ما آقای مهندس موسوی رو فردا در مراسم هفتم تیر، در مسجد قُبا، پشت حسینیهٔ ارشاد در تهران در خیابان شهرزاد ببینیم. اگر خدای‌نکرده ایشون به هردلیلی نیاد، این سؤال مطرح می‌شه که پس در حصر خانگیست و اونوقت قدم بعدی اینه که همگی باید متحد بشیم که باید رئیس‌جمهور منتخب جایی باشه که آزادانه ببینیمش و بتونیم باهاش ارتباط بگیریم.

من همینجا عرضم رو تموم می‌کنم و ادامهٔ این بحث رو می‌گذارم در قسمت بعدی که فکر می‌کنم به دنبال همین نوار همین امروز اون رو منتشر بکنیم.

ما ملت گل و بلبل این روزها تابع قانون شده ایم

ما ملت گل و بلبل این روزها تابع قانون شده ایم و سفت و سخت چسبیده ایم به قانون و تازه یادمان افتاده که ما هم حق قانونی داریم بدون اینکه بدانیم قانون در جمهوری بربریت یعنی چه.

سید سیاه میگوید: شکایاتتان را از طریق قانون مطرح کنید.

سید سبز میگوید: ما شکایتمان را از طریق قانون مطرح میکنیم.

مردم رنگ و وارنگ بیچاره هم از طریق قانون کشته و زخمی و اسیر میشوند و قانونن بدست قانون سپرده میشوند تا قانونی ترتیبشان داده شود.

بنابراین وقتی همگی ما از شیخ بزرگ تا بچه توی قنداق زیر سایه قانون بسر میبریم، نمیدانم دردمان چیست.

بسیجیان و طرفداران نظام توجه کنند

بسیجیان و طرفداران نظام توجه کنند :

آنهائی که میگویند این انتخابات سالم ترین بوده و کودتائی از طرف احمدی نژاد و روسها در کار نبوده است برن کلاهشون رو بالاتر بگذارند :در این انتخابات بیش از 123 نفر از کارشناسان روسی از 3 ماه قبل از انتخابات مشغول برنامه ریزی برای پیروزی محمود احمدی نژاد و در آوردن اسم وی از صندوقها بودند و حتی از آیت الله یزدی هم حکم شرعی تقلب در انتخابات گرفتند .
************ ********* *********
تیتر روزنامه ها از گفته های تحلیلگران روسی درباره انتخابات ایران :

1.
88/04/03 -
http://www1.farsnews.com/newstext.php?nn=8804030830

كارشناس روس : "الكساندر كوزنتسوف "، مدير دپارتمان بين المللي "جنبش اوراسيا "، اظهار داشت، پيروزي "محمود احمدي نژاد " در اين انتخابات ايران بسيار مفيدتر از پيروزي كانديداهاي ديگر است. اين كارشناس روس در خصوص اين موضوع گفت: اين امر حقيقت دارد كه احمدي نژاد از توسعه روابط و همكاري ها با روسيه حمايت مي كند . پيروزي رقباي احمدي‌نژاد ايران را به سوي غرب سوق مي‌داد . وي در عين حال اظهار داشت كه تمايلات غرب گرايانه رقباي احمدي نژاد، مي توانست براي روسيه نيز ضررهايي در پي داشته باشد.
************ ********* *********
2.
1388 / 03 / 27 -
http://pe.rian.ru/interview/20090617/122017376.html

"پاول زریفولین" سردبیر پایگاه اینترنتی تحلیلی-خبری "ژئوپلتیکا" که در روند انتخاباتی ایران بعنوان ناظر از سوی روسیه شرکت کرده بود معتقد است که انتخابات ریاست جمهوری ایران که در آن "محمود احمدی نژاد" رییس جمهور فعلی پیروز شد، کاملا بر اساس اصول دموکراسی بود .تحلیل : یعنی ایشان انگار مجری امور و تدارکاتچی انتخابات ایران بوده اند و و در آن حضور داشته اند و نفعی نیز در آن داشته اند و منافعشان نیز با پیروزی احمدی نژاد تکمیل و تامین شده است , که اظهار نظر قطعی میکنند .آنهم کی ؟ زمانی که تظاهرات ملیونی برپاست و اعتراضات ادامه دارد .)
************ ********* *********
3.
88/03/19 -
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8803190541

تحليلگر روس:

اظهارات ساركوزي تلاشي براي تاثيرگذاري بر انتخابات ايران است خبرگزاري فارس: به اعتقاد كارشناس مركز مطالعات خاورميانه معاصر سنپترزبورگ روسيه اظهارات اخير رئيس جمهوري فرانسه براي تاثيرگذاري بر انتخابات ايران بوده است. تحلیل : شما ببینید که این فرد ایرانی نیست و در روسیه نشسته و از طرف دولت و مردم ایران درباره ایران حرف میزند و در امور داخلی و سیاست خارجی ما دخالت میکند . انگار که ما خودمان زبان نداریم از خود دفاع کنیم و یا کودکی هستیم که نیاز به حمایت و قیم داشته باشیم . انگار که ایران ارث کاخ کرملین برای ایشان است که اینطور از آن دفاع میکند و میخواهد نگذارد تا منافع روسیه در انتخابات ایران توسط صحبتهای سارکوزی به خطر بیفتد .)
************ ********* *********
4.
88/04/03 -
http://www1.farsnews.com/newstext.php?nn=8804030398

پروفسور الكساندر دوگين:

آذربايجان اجازه ندهد از خاك كشورش عليه ايران استفاده شود خبرگزاري فارس: به گفته تحليلگر مشهور سياسي روس، تا زماني كه مسكو و واشنگتن با يكديگر روابط خوبي دارند و عاشق يكديگرند، باكو (آذربایجان) نبايد اجازه دهد كه خاك وي عليه ايران مورد استفاده قرار گيرد .دورگين در ادامه مي گويد: اكنون در روسيه، همچون يك مهمان بسيار مهم، منتظر "اوباما " هستند. در مسكو همه چيز را فراموش كرده اند و فقط به ملاقات با اوباما فكر مي كنند؛ آنها در ابرها سير مي كنند. ولي زمان زيادي نمي گذرد كه در مسكو نيز همه دوباره به زمين بر مي گردند و مي بينند كه اوباما هم دوباره عاشقان آمريكايي ما را فريب داده است . تحلیل : یعنی هر زمان که روسیه روابطش با آمریکا خراب شد و تب رابطه با آمریکا خوابید , آنوقت نوبت درگیری و جنگ با آمریکا است و آن موقع است که ایران باید سپر بلای روسیه شود تا آمریکا را در منطقه زمین گیر کند که یکوقت خدای ناکرده آسیبی به روسیه نرسد . همانطور که آقای محسن رضائی هم در مناظرات اشاره کردند 3 دفعه در این 4 سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد ایران و آمریکا با گرم کردن شعله جنگ از سوی احمدی نژاد قرار بود.

درگیر شوند که با هشیاری ایشان و دیگران طرحشان ناکام ماند . اگر به خاطرتان باشد روابط آمریکا و روسیه در قبل از آقای اوباما در حالت جنگ سرد و درگیری لفظی و تهدید بود .) همین آقای احمدی نژاد در طی همین 4 سال ننگین قراردادها را با روسیه بست که بخشیدن سهم 50 درصدی ایران در دریای خزر به روسیه و باقی ماندن تنها 10 درصد که ساحل آن بخش جزئی از آن است و ایشان با قرارداهایشان رویقراردادهای ترکمانچای و گلستان و آرمیتاژ اسمیت را سفید کردند . قضایای اختلاسهای ملیاردی ایشان در زمان استانداری اردبیل و شهرداری تهران و اختلاسهای پسر آقای علی آبادی معاون ایشان و وامهای آقای محصولی وزیرکشور ایشان و یک ملیارد دلار کسری ایشان در دیوان محاسبات و ... هنوز حل نشده باقی مانده اند و ما می مانیم که ایشان هزینه های سنگین تبلیغاتی در 2 دوره را از کجا آورده است . سی دی 90 سیاسی را که دیده اید .

با سرکوب و دستگیری و شکنجه وحشیانه ملت مظلوم و بیدفاع معترض به نتیجه آرا توسط دوستانشان در سپاه و جاهای دیگر و جمع کردن نیروهای دولت و خرج کردن پولهای کلان روزی 200 هزار تومان به هر سرکوبگر برای سرکوب مردم بختبرگشته و بیگناه , روی اسرائیل و آمریکا و رژیم ستم شاهی را در خونخواری و وحشیگری سفید کردند و باعث خدابیامرزی مردم برای آنان شدند . مسلم بدانید که در سالهای آتی روند مهاجرت و فرار مغزها و جوانان به دلیل سیاستهای غلط ارعاب و سرکوب از سوی نظام و ایشان افزایش چشمگیری خواهد داشت و مردم را از نظام و انتخابات دلزده و افسرده و دور و منزوی و معترض خواهد کرد و نهایتا باعث سقوط نظام خواهد شد .
************ ********* *********
ماجرا آنقدر كلفت هست كه فرماندهان سپاه هم سرشان كلاه رفته است

from بالاترین

نخير، انگار بحث مشاوران روسی جدي است،چند شب قبل بود كه دكتر محسن سازگارا و سپس دکتر علیرضا نوری زاده ،خيلي گذرا به اين موضوع اشاره كرد كه بعضي از فرماندهان با صداقت سپاه به او اطلاع دادن كه طرح كودتا متعلق به روس هاست. بعد از اون بود كه توي يكي دوتا سايت،از منابع تاييد نشده خبر داده شد كه چند تن از فرماندهان سپاه دستگير شدند . سردار فضلی یکی از آنها بود که به دلیل عدم همکاری در سرکوب مردم برکنار شده بود ولی به دلیل فاش شدن قضیه و اینکه بیم شورش در بین نیروهای سپاه میرفت وی را مجبور کردند تا در تلویزیون بگوید که چنین چیزی شایعه بوده است . چند شب گذشته تعداد زیادی از نیروهای لباس شخصی خود را فدایی رییس جمهور می خواندند، با حمله به مجتمع "سبحان" مسکونی در بلوار کاوه ی شمالی پس از يورش و ضرب و شتم نگهباني در حالي كه همه ساكنين به خانه هاي خود باز گشته بودند شروع به تخريب محوطه برج ميكنند.

پليس 110 به تماس هاي مكرر ساكنان هيچ پاسخي نمي دهد . این افراد در ساعت 2 شب پس از "سردادن شعار الله اکبر توسط مردم در این مجتمع" با شکستن درب اصلی این مجتمع به داخل خانه هجوم بردند و با ضرب و شتم مردم (که از فرماندهان برجسته سپاه بودند و حاضر به همکاری با نظام برای ضرب و شتم مردم بیگناه و بیدفاع نبودند)، به پاركينگ هاي بلوك ها واردشده اند وبه ماشين ها به شدت آسيب رسانده اند. نگهبانان بلوك ها به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. لابي بلوك ها ،‌ تجهيزات ايمني مانند سيستم اطفاء حريق كليه شيشه همه مورد تهاجم و تخريب قرار گرفته اند. اوج فاجعه شكستن در واحد ها در طبقات پايين است كه احساس نا امني شديدي در خانواده هاي ساكن بوجود آورده است. پس از ساعتها تخريب نيروهاي مخرب ) با شعار مرگ بر بورژوا) تحت الحفاظه نيروهاي ضد شورش از برج خارج مي شوند.

باز امشب دكتر سازگارا اين مورد رو بيان كرد و گفت اين ماجرا از مدتها قبل توسط مشاوران روسي طراحي شده بوده و تمامي برآوردها هم انجام شده بوده. مخملباف هم در مصاحبه اي كه با بي بي سي داشت به اين نكته اشاره كرد كه اگر كودتاي 28 مرداد يك كودتاي آمريكايي بوده،كودتاي 22 خرداد يك كودتاي روسي است.مخلباف از دستور فرماندهان در شب پيروزي موسوي هم خبر داد. از طرفي سفر محمود به روسيه،اونم با اين سرعت،شديدا تعجب برانگيزه. از طرفي دكتر سازگارا به نقل از مخملباف گفت كه يكي از مقامات ارشد پارلمان اروپا به مخلباف گفته “روسيه كشور شما رو خورده” (عين سخن نيست،منظور اين بود). توي اين شرايط به نظرم وظيفه محسن رضايي اين روزا سنگين تره،مملكت اين همه شهيد نداد تا بعدش خاكمون رو 2 دستي تقديم روس ها كنيم كه از هر كفتاري بدترن،اگر رضايي از اين موضوع اطلاع پيدا كنه و كاري نكنه، به نظرم در مقابل مردم ایران و همجنین کسانی‌ که به خاطر خاک ایران ۸ سال در مقابل عرق جنگیدند، مسئوله. انگار شيريني كفتارهاي روسي بدجوري به دهان آقايان خوش اومده.

استمداد از جامعه جهانی به مقصود متوقف ساختن جنایات جمهوری اسلامی ایران

پیگرد سران و دست اندرکاران ِ تبهکار در ایران از سوی ِ دادگاه های جهانی:

استمداد از جامعه جهانی به مقصود متوقف ساختن جنایات جمهوری اسلامی ایران و تعقیب عاملین آن

در ایران چه می‌گذرد؟2

در ایران چه می‌گذرد؟2


محمدرضا نیکفر

در ایران اس−ام−اسی حاوی این عبارت، تلفن به تلفن می‌چرخد: «ماشینی که داره داخل دره میره راننده‏اش رو عوض نمی‏کنند. ستاد انتخاباتی دکتر محمود احمدی‏نژاد.» اتفاقاً برعکس، در سراشیبی‌ها بیشتر به فکرِ عوض کردنِ «راننده» می‌افتند. در نمونه‌ی انقلاب ایران شاهد تعویض‌های پیاپی بودیم.
اما مگر سیستم دارد به ته دره سقوط می‌کند؟ چنین چیزی به نظر نمی‌رسد. پس در ایران چه می‌گذرد؟


همدستی و دوپهلویی
لنین، فرمول نبوغ‌آسایی برای تشخیص برآمد انقلابی دارد:

۱- بالایی‌ها نتوانند
۲- پایینی‌ها نخواهند
۳- شور تحول‌خواهی و روحیه‌ی دل به دریا زدن و فداکاری همه‌گیر شود

جهانِ مصداقیِ این فرمول با دو گسست مشخصه می‌شود: گسستی که میان بالا و پایین برقرار است و گسستی که میان امروز و فردا وجود دارد و با آن فردا دیگر نمی‌خواهد در ادامه‌ی امروز باشد. این گسست دوم انقلاب خوانده می‌شود، تحولی که مشخصه‌ی آن انتظار بزرگ است، چنان بزرگ و شورانگیز که آماده می‌‌شوی دل به دریا بزنی و بگویی هر چه بادا باد.

موقعیت انقلابی، موقعیت پیچیده‌ای نیست. جویی وجود دارد، و تو یا این ور جویی یا آن ور جو. پیچیده، وضعیتی است که برآمدی وجود دارد، اما آن دو شکاف، هنوز آنچنان که باید، دهان نگشوده‌اند. در این حال تقابل بالا و پایین نمودهای آشکاری نیافته است. حالتی هم وجود دارد که نمی‌توان میان پایین و بالا مرز روشنی کشید. لایه‌ای وجود دارد که هم به بالا متعلق است، هم گویا به پایین.

این لایه فعال است، فضای سیاسی را با حرکات و وَجَناتش پر می‌کند. جمهوری اسلامی از ابتدا کانون مقتدری داشته و همزمان برخوردار از سازمانی همچون یک شرکت سهامی بوده است که در آن سهامداران کوچک، هم در نقش «مردم» ظاهر می‌شوند، هم در نقش رکنی از «قدرت». جمهوری اسلامی در این معنا «مردمی» است. برای زندانی این امکان موجود است که زندانبان شود، در تعیین مسئولان بندها مشارکت داشته باشد، خود وکیل بند شود، از مجریان شکنجه و اعدام شود، تیر خلاص بزند، سپس به سلولش برگردد و همچون دیگران محرومیت بکشد و آزار ببیند.

همدستی و دوپهلویی از مشخصه‌های اصلی وضع سیاسی و اجتماعی ماست. با رژیم همدستی ایدئولوژیک و کارکردی وجود دارد، هم به شکل فعال و هم به شکل منفعل. وقتی در میدان‌ها دار می‌زنند، عده‌ای تماشاچی جمع می‌شوند و از آن میان گروهی کشتن را تشویق می‌کنند و با دیدن آن منظره دچار حظّی روحانی-شهوانی می‌شوند. در تحمیل حجاب به زنان و برقراری آپارتاید جنسی، مردان بسی همدستی نشان داده‌اند. گروهی بزرگ از رژیم رشوه گرفته‌ و متناسب با رشوه‌ای که می‌گیرند، همکاری می‌کنند، سکوت می‌کنند، دعوت به سکوت می‌کنند. ولی حتّا همکاران نزدیک رژیم هم می‌خواهند سر به تن آن نماند. در جهان، هیچ رژیمی این قدر منفور نیست و در عین حال این قدر جامعه را به ساز خود نمی‌رقصاند (= پای منبر خود نمی‌نشاند / به سینه‌زنی نمی‌کشاند / با نوحه‌های خود نمی‌گریاند).

همه بر خود و دیگران ظلم می‌کنند، در عین حال همه مظلوم‌اند. شهید بزرگ، طبقه‌ی متوسط است که از همه بیشتر عجز و لابه می‌کند، در عین حال رشوه‌های رژیم را می‌پذیرد و به نوبت خود به رژیم رشوه می‌دهد، تا اینجا و آنجا شأنی و گذرانی متناسب با وضعیت طبقاتی خود داشته باشد. نفرت داشتن و پیروی کردن، شاخص هستی دوپهلوی گروه‌های بزرگی در جامعه‌ی ماست. این دوپهلویی، دورویی را به قاعده‌ی رفتاری تبدیل کرده است. دوپهلویی، همهنگام باعث شده که کنش‌ها و واکنش‌های مردم ما محاسبه‌ناپذیر و خلاف انتظار شوند. ملت با «زرنگی» خود را همساز نشان می‌دهد و با «زرنگی» ناسازگاری کرده و به رژیم ضربه می‌زند. این ملت، هم تو را عصبانی می‌کند، هم به ستایش وامی‌دارد؛ هم می‌گریاند، هم می‌خنداند.

صحنه‌ی انتخابات، صحنه‌ی نمایش دوپهلویی است. به گفته‌های اخیر سروش و موسوی در مورد «انقلاب فرهنگی» توجه کنید. دارند از آن برائت می‌جویند. معلوم نیست که چه کسی آن فضاحت و پلیدکاری را پیش برد. چنان مبهم و دوپهلو حرف می‌زنند که انگار کار سران آن «انقلاب»، مهار آن بوده است. و بدتر از این، نخست وزیر سالهای اعدام، از کشتارهای هر روزه خبر ندارد. مدعی است تفکیک قوا برقرار بوده و ایشان به کارهای دیگری سرگرم بوده‌اند.


پهنه‌ی همگانی
آنچه همدستی و دوپهلویی را تسهیل می‌‌کند، زبان مشترک پایین و بالاست. پایین، نمادهای مستقل خود را ندارد و بالا این مهارت تاریخی را دارد که به زبان پایین سخن گوید. ای بسا گفتارهایی نیز که علیه حاکمیت‌اند، در همان گفتمانی جاری می‌شوند که گفتار حاکمیت در آن جاری است.

پهنه‌ی همگانی زیر سیطره‌ی منطق حاکم قرار دارد. در عین حال، اگر آزادی‌ای باید، باید در این عرصه به صورت سمبل‌های مستقل و استقلال سمبلیک تحقق یابد.
رژیم، یک نظم نمادین است. نشانه‌های آن نظم در شکلِ باهم‌نشینی و ازهم‌گریزیِ مفهوم‌ها در گفتار است، در گزینش و نظم کنش‌ها و واکنش‌ها در رفتار است. در مدیریت انسانی و صحنه‌آرایی مادی، رژیم در نحوه‌ی چیدنِ افراد و اشیا در کنار هم یا برابر هم متجلی می‌شود. نظم، تنها با چماق و شلاق و مسلسل حفظ نمی‌شود و تا زمانی که در ذهن‌ها، در حس‌ها، در منش و در سلیقه به هم ریخته نشود، تا زمانی که پهنه‌ی همگانی در برابر آن بدیلی نگذارد، مستقر باقی می‌ماند و مدام رژیم را بازتولید می‌کند. تن دادن به نظم رژیم، بازتولید رژیم است. رژیم می‌تواند «اصلاح» شود، در عینِ حال همان چیزی بماند که هست: رژیم تبعیض.

رژیم‌هایی هستند که می‌توانند در درون پادگان‌ها بازتولید شوند. رژیم‌هایی هستند که می‌توانند در پشت درهای بسته، در اجلاسی از قدرت‌مندان، تجدید سازمان یابند. رژیم‌هایی هستند که طرح تجدید سازمان‌شان در خارج تهیه می‌شود. نظام حاکم بر ایران یک کمپلکس ایدئولوژیک-نظامی-اقتصادی است، اما این ویژگی را دارد که بازتولید آن بدون دخالت دادن پهنه‌ی همگانی نامیسر است.

سهام‌داران اصلی شرکت سهامی جمهوری اسلامی نمی‌توانند هر گونه که بخواهند مهره‌چینی و برنامه‌ریزی کنند. سهام‌داران بزرگ قم و مشهد، سهام‌داران بزرگ نشسته در پادگان‌ها، حجره‌های بازار و هیئت مدیره‌ها ناگزیرند به بازی یک نقطه‌ی تعادلِ لرزان تن دردهند، جناح‌ها را در نظر گیرند و سهام‌داران کوچک را راضی کنند.
بازی جناح‌ها بر زمینه‌ی رابطه‌ی پیچیده‌ی دولت و ملت پیش می‌رود. با انقلاب سطح تبادل قدرت میان دو قطب قدرتمندی و بی‌قدرتی گسترده شد. میان دولت و ملت تماسی برقرار شد که پیشتر هیچ سابقه‌ای نداشت. این به معنای گسترش دموکراسی نبود، زیرا یک تبعیض بنیادین، یعنی تبعیض خودی−غیرخودی با تفسیری دینی، تبادلی را که بر پایه‌ی کُدِ اصلی در سیاست یعنی دوارزشیِ «قدرت- بی‌قدرتی» است، زیر تأثیر خود گرفت.

خودی کردنِ پهنه‌ی همگانی به معنای وارد کردنِ عناصر خودی در آن است. این در عین حال، دست کم در جایی و در حالتی، به معنای قدرت دادن به پهنه‌ی همگانی است. همین امر باعث می‌شود، سهم‌خواهی‌ها علنی گردند، تضادها هویدا شده و بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها پیرو نتیجه‌ی زورآزمایی‌های علنی ‌شوند. دولت، استبدادی است، اما کل آن حوزه‌ای که در آن بر سر قدرت مرکزی سیاسی رقابت و ستیز درمی‌گیرد، زیر کنترل مطلق قرار ندارد.

در وضعیت امروزی، در حالت عادی، نمی‌توان مرزی را نشان داد و گفت آن طرف مرز دولت است و این طرف آن جامعه‌. هم دولت در جامعه نفوذ می‌کند و هم جامعه در دولت. آنچه سیستم را آن می‌کند که هست و به صورتی که هست، نگه می‌دارد، مکانیسم بازتولید مداوم رژیم تبعیض است: تبعیض خودی-غیرخودی، تبعیض‌ جنسی، تبعیض‌ طبقاتی، تبعیض‌های قومی و مذهبی، مجموعه‌ی تبعیض‌های فرهنگی. این تبعیض‌ها نظم نشانه‌ها و نمادها را تعیین می‌کنند. مسیرها را خط‌کشی کرده‌اند، گوشه و کنار علایم راهنمایی نصب کرده‌اند، با دیوارهای بتونی و فولادی و نیز شیشه‌ای جدایی‌های لازم را ایجاد کرده‌اند، سر چهارراه‌ها هم گزمگان را به مراقبت گماشته‌اند.
نظم در همه جا مستقر است و برپادارندگان آن می‌گویند: آزادید، هر چه می‌خواهید این طرف و آن طرف بروید. نقشه‌ی شهر، بدین صورتی است که گفته شد، نه به صورت تقسیم آن به قلمرو دولت و قلمرو جامعه. امروزه همه جا جامعه است و همه جا دولت است. این درک منافی آگاهی از این واقعیت نیست که دولت در شرایطی به قدرتی تقلیل پیدا می‌کند که کلید زندان را در اختیار دارد و آن را در درجه‌ی نخست بایستی در این نقشش در نظر گرفت.


تحول اجتماعی و سیاسی

در برابر پهنه‌ی همگانی موجود نمی‌توان پهنه‌ی همگانی ایده‌آلی گذاشت که همچون بدیلی واقعی عمل کند. حوزه‌ی عمل همینی است که هست. گسست از جهان نمادینِ بازآفریننده‌ی تبعیض، بایستی در همین پهنه‌ای صورت گیرد که هم اینک در آن به صورت خودبه‌خودی شانس بازتولید رژیم تبعیض بسی بیشتر از شانس گسترش ایده‌های منتقد تبعیض است. وضع اکنون چگونه است؟ جنب و جوشی دیده می‌شود و میلی آشکار به تغییر، اما در چارچوب سیستم. طرفداران تحریم بازی انتخاباتی، تبدیل به اقلیتی بی‌تأثیر شده‌اند. در دور قبل صدای بلندتری داشتند. پسرفت دیده می‌شود و تسلیم، تسلیم به اینکه گویا مقدر است با همین سیستم بسازند
.
اما درست در همین حال میل به تغییر بسیار بارزتر از چهار سال پیش نمود دارد. کار سترگی که زنان و کوشندگان پهنه‌ی حقوق بشر کرده‌اند، ثمره‌ی خود را نشان می‌دهد، تا جایی که مردان نظام هم از حقوق زنان، حقوق بشر و حقوق اقوام سخن می‌گویند. معلوم است که جامعه پیشروی کرده و از آن می‌توان خواهان پیشروی بیشتر شد. وقتی مردان نظام هم با قیدگذاری‌ها و تعبیرهای خودشان اصطلاح «حقوق بشر» را بر زبان می‌آورند، بایستی دریابیم که دیگر کافی نیست که از حقوق بشر به طور کلی سخن گوییم. سیستمی که آنان را ممتاز کرده و فقط به آنان اجازه‌ی انتخاب شدن داده، نقض خشن حقوق برابر انسان‌هاست.

این چیزی است که آنان مسکوتش می‌گذارند. آن هنگام نیز که می‌گویند زنان هم می‌توانند وزیر شوند، بایستی دریابیم که برابری‌های صوری در بوروکراسی نظام کافی نیست و وزیر شدنِ یک زن در جهان کنونی، امتیاز ویژه‌ای به شمار نمی‌آید. آنچه آنان نمی‌گویند این است که در نظام تبعیض‌آمیز دینی‌شان، زن، تنها در حالتی می‌تواند در کنار رجال نظام بنشیند که به عنوان «رجل» تعبیر شود و نقشی همچون «رجل» ایفا کند، البته سرافکنده‌تر و زبان‌بسته‌تر. بنیاد برآمد جنبش اسلامی در ایران در سال ۱۳۴۲ مخالفت با حق رأی زنان بوده است. پیروزی نظام فقاهتی زنان را خانه‌نشین نکرد و نتوانست حق رأی را رسما و قانونا از آنان سلب کند. این نه ناشی از لطف فقیهان، بلکه برخاسته از مدرن بودن جامعه بود. اگر کشور ما به عقب‌ماندگی افغانستان بود، شکل و کارکرد حکومت اسلامی کامل می‌شد.

در سی سال گذشته، جامعه‌ی ما بازهم مدرن‌تر شده، و جالب است که کارکرد خود رژیم «سنت‌گرا» در مدرنیزاسیون دور اخیر مؤثر بوده است. اراده به قدرت رژیم، به صورت اراده به تکنیک و اراده به برهم زدن سامان اجتماعی بروز کرده است. دولت، به دستگاهی بس بزرگ تبدیل شده و توزیع پول در آن، باعث هر چه «پولی»تر شدن روابط و ارزش‌ها شده است. سرمایه‌داری، روستاها را شخم زده و روابط سنتی را از هم گسسته است. دین، خود به یک سکه تبدیل شده و اینک بورس و بازار خود را دارد، بازاری که یکی از ارکان سرمایه‌داری مستقر است. نظام به منطق این بازار پی برده است. همانسانی که مواظب تورم است، به زیان‌های بادکردگی سکه‌ی دین هم واقف است. افزایش نقدینگی دینی، نظم را برهم می‌زند. اگر زمانی همه جا سکه‌ی دین را پخش می‌کردند، اکنون می‌کوشند آن را بهنگام و کنترل‌شده خرج کنند.
رژیم در آستانه‌ی یک دگرگونی مهم قرار دارد. قشربندی طبقاتی در جامعه پیش رفته، جامعه به روی جهان گشوده‌تر شده، انتظارها بالا رفته و حتّا در میان «هزار فامیل» نیز، فرزندان دیگر منش پدران را دنبال نمی‌کنند. دیگر با مثلث سنتی آخوند-بازاری-لومپن نمی‌توان سیاست‌ورزی کرد.

با بسیج عوام، نمی‌توان جامعه را ترور کرد و به تسلیم واداشت. جمعی از «عوام» سابق، اینک چه منزلتی یافته‌اند. از میان آنان، گروه بزرگی سردار و دکتر و مهندس شده‌اند، فرزندانشان درس‌خوانده شده‌اند. حجت‌الاسلام-دکترها سرمشق شده‌اند، طلبه‌ها به آنان اقتدا می‌کنند و دیگر به سادگی حاضر نیستند با چاقوکش‌ها دمخور شوند. سهمیه‌ای‌های دیروز به سهمیه‌ای‌های امروز با تحقیر می‌نگرند. تغییر نسل با خود تغییر منش به همراه آورده، به همانسان که ابن‌خلدون در "مقدمه" گفته است: نسل اول، بادیه‌نشینانی بودند که با زحمت قدرت را فراچنگ آوردند، نسل دوم آن غیرت و همت را ندارد، نسل سوم به کاخ‌نشینی عادت کرده و روزگار سختی را از یاد برده است.
در دایره‌ی بسته‌ی خودی‌ها، هم اینک نسل دومی‌ها و سومی‌ها دارند همه‌کاره می‌شوند. آنان منش و سلیقه‌ی دیگری دارند. احمدی‌نژاد، نخاله‌ای بود که ورای منطق این تحول عمل می‌کرد. او زور آخر انقلاب اسلامی بود. هنوز ممکن است در جلوی صحنه بماند، اما واقعیت این است که اکنون دیگر دوران آدم‌های متین و مؤدب و سنجیده رسیده است.


بد و بدتر
انتخاب، میان چهار مرد مورد اعتماد نظام است. با دوتای آنان، جامعه این امکان را می‌یابد کمی نفس بکشد، از دو نفر دیگر، یکی باعث اتلاف وقت می‌شود و دیگری وضعیت کنونی را ادامه می‌دهد، هر چند دیگر دوران پوپولیسم فاشسیتی گذشته است. به نفع جامعه‌ی مدنی و گشایش پهنه‌ی همگانی است اگر بنیادگرایی جنبشی (اصول‌گرایی حرکت‌ساز / پوپولیسم فاشیستی) از جلوی صحنه دور شود. این جریان، دوره‌ای دیگر عمر خواهد کرد، اما هر چه کم‌اختیارتر شود، به نفع کشور و مردم است. به نفع رژیم هم هست که بنیادگرایی جنبشی مهار شود. مهار شدن آن، متناسب با تحول طبقاتی خودی‌های رژیم است.

جامعه به تنگنای انتخاب میان بد و بدتر درافتاده است و آن بدتر آنچنان بد است که نمی‌توان از پیروزی بدیل کمتر بد، شادمان نشد. معضل ما آنچنان است که شادمان می‌شویم از چیزی که به نفع رژیم نیز هست. بگذارید دلمان را خوش کنیم به اینکه شاید فرصتی برای تنفس و تجدید قوا و پیشروی بیشتر به دست آوریم. بد را برمی‌گزینیم و به خودمان دلداری می‌دهیم که این کار به خودی خود بد نیست؛ آنچه بد است، این است که رضایت دادن به بد، عادت شود.

هانا آرنت با هوش و خردی تمام تذکر داده است که نباید در سیاست، منطق و مسیری را دنبال کنیم که به دوراهی بد و بدتر رسیم و مدام، برای این که وضع بدتر نشود، به بد تسلیم شویم. ما به هر حال، اینک بر سر این دوراهی قرار گرفته‌ایم و کاری که افزون بر کنار کشیدن و منزه ماندن، از دستمان برمی‌آید، این است که تحلیل هانا آرنت را به صورت این تذکر تقریر کنیم: حال که در برابر بدتر، بد را برمی‌گزینیم، فراموش نکنیم که بد را برگزیده‌ایم. این گزینش نبایستی تقویت‌کننده‌ی همدستی و دوپهلویی‌ای باشد که به سادگی سیاست را به منجلاب بدل می‌کند. اگر فراموش کنیم که بد را برگزیده‌ایم، بعید نیست که فردا مستعدتر شده و بدتر را برگزینیم.


فراموش نکنیم ...

پس فراموش نکنیم که دو کاندیدای مورد حمایت اصلاح‌طلبان دستگاه، به برنامه‌ی اتمی رژیم وفادارند. همین برای «بد» دانستن‌شان کافی است. اتم ایران امروز، آن چیزی نیست که از کتاب‌های درسی می‌شناسیم، به صورت شکل ملوسی مرکب از یک هسته و چند توپ کوچک گرد آن. اتم، ناموس رژیم است. اتم، مظهر موتاسیون فسادانگیز ناسیونالیسم ایرانی به عظمت‌طلبی‌ای است که جنبش اسلامی پدیداری از آن است. اتم، اسم رمز یک همتافته‌ی ایدئولوژیک-نظامی-اقتصادی است.

جمهوری اسلامی در منطقه مسابقه‌ی اتمی راه انداخته است. کشور‌ها را به هم مظنون کرده است. فتنه‌ی اتمی، ادامه‌ی فتنه‌ی دینی است و ممکن است به پایان همه چیز منجر شود. اتم یعنی قاچاق تکنولوژی، یعنی زدوبندهای بین‌المللی‌ای که بخش بزرگی از سرمایه‌ی کشور را به هدر می‌دهند. اتم یعنی انزوای جهانی، در همان حال امتیازدهی به این و آن و معامله‌های خفت‌آور. اتم، یعنی منطقه را متشنج کردن، ساختار استبدادپرور منطقه را مستحکم‌تر کردن، بهانه دادن برای تعویق حل مشکل‌های بنیادی آن.

اتم یعنی حماقت، یعنی تداوم ناآگاهی از علل عقب‌ماندگی. اتمی یعنی عوامفریبی. دانش اتمی یعنی جهل مرکب بی‌دانشی و بی‌مسئولیتی. تکنولوژی اتمی، تکنولوژی‌ای است که هر مستبد کودن ولی پولداری می‌تواند آن را در بازارهای جهانی خریداری کند. اتم، یعنی غفلت از نیازهای واقعی جامعه. اتم یعنی ناتوانی در بنای پل و جاده‌ای ایمن، اما توانایی در ساختن بمبی که هر لحظه احتمال دارد بترکد و آن پل‌ها و جاده‌ها را هم با خاک یکسان کند. اتم، یعنی تکنسین مزدور بی‌سواد بی‌فرهنگ بی‌اخلاق. اتم، یعنی بی‌فرهنگی، اتم یعنی سرنوشت مملکت را به مشتی جانی سپردن.

کسی که از شعر خوب، از موسیقی خوب، از خنده‌ی کودکان و از زیبایی انسان‌ها و طبیعت لذت برد، کسی که اندکی تاریخ بداند، تکنسین اتمی نمی‌شود. اختصاص سرمایه‌ی مملکت به تکنولوژی اتمی و این فوت و فن را از سر نادانی مظهر دانش پنداشتن، یعنی غفلت از تکنولوژی پیشاهنگ در جهان که فناوری دستیابی به انرژی‌های بدیل انرژی اتمی و انرژی فسیلی یعنی انرژی‌های پاکیزه و بی‌خطر آب و باد و آفتاب است. اتم یعنی دانشگاه خفقان گرفته؛ یعنی استادانی که دم برنمی‌آورند وقتی می‌شنوند که رئیس‌جمهور دکتر-مهندسشان مدعی غنی‌سازی اورانیوم در آشپرخانه می‌شود. اتم، یعنی دانشگاهی که شهامت ندارد در مورد خطرناک بودن و غیراقتصادی بودن نیروگاه اتمی و غنی‌سازی و بقیه‌ی قضایا کلاس و سمینار بگذارد. اتم، یعنی اینکه استاد فیزیک اتمی هم بایستی خفقان بگیرد و بگذارد نخاله‌ای چون احمدی‌نژاد درباب معجزات امامزاده‌ی اتمی سخنرانی‌های اتم‌گداز کند.

اتم یعنی رژیم غنی‌سازی، یعنی رژیمی که اصطلاح غنی‌سازی را به واژه‌ای متبرک تبدیل کرده و آن را در همه جا به کار می‌برد، از «غنی‌سازی اورانیوم» گرفته تا «غنی‌سازی اوقات فراغت جوانان.» اتم یعنی این تمامیت‌خواهی، اتم یعنی رژیمی تمامیت‌خواه. اتم یعنی مردم را در جهل نگاه داشتن تا ندانند چه فاجعه‌هایی محیط زیست و کلیت هستی آنان را تهدید می‌کنند. اتم، بی‌‌خبری از آلودگی‌های زیست‌محیطی است، اتم جهالت در مورد آلودگی خفه‌کننده‌ی هوای شهرهای بزرگ ایران است. کسی که به این آلودگی‌ها حساس باشد، به اتم نیز حساس است. رژیمی که اتم را بی‌خطر جلوه می‌دهد، دشمن محیط زیست است.

اتم یعنی قدرت، اتم یعنی قدرت‌مند بودن نظامیان و قدرتمندتر شدن آنان. اتم یعنی عریض و طویل شدن دستگاه سرکوب. اتم یعنی توهم، یعنی فوبیای ژرف بی‌پایان. اتم یعنی بیماری روانی رهبران. اتم یعنی توسری و خشونت، یعنی دیدن دشمن در همه جا. اتم یعنی در موی آشکار زنان هم توطئه دیدن. اتم تصور از آن به عنوان تضمین‌کننده‌ی بقای رژیم است. اتم، توهم برتری است، رويای برتر شدن است، عقده‌ی یک پوتنس دایمی است. اتم جمع بدترین خصایص مردانه است.

اتم یعنی سانسور. اتم تابلوی حوزه‌ای است که مردم حق اظهار نظر درباره‌ی آن را ندارند. اتم یکی از مقدس‌هاست، رکنی از الهیات سیاسی است. فلسفه‌ی سیاسی دینی به اتم ختم می‌شود. از دولتیان نیز کسی مجاز نیست درباره‌ی آن نظر دهد، مگر به تأیید و ستایش. هیچ کس حق مخالفت ندارد. اتم، یعنی وزارت خارجه‌ی بی‌اختیار، یعنی کابینه‌ی تشریفاتی، یعنی بودجه‌ی دولتی مخفی.

اتم عنوان دیگر ولایت فقیه است. ولایت فقیه عمود خیمه‌ی نظام است و اتم عمود خیمه‌ی ولایت فقیه. کسی که برنامه‌ی اتمی رژیم را بپذیرد، باید به بقیه‌ی قضایا تن دهد. اتم ، یعنی صغارت در برابر ولایت، یعنی زبان‌بستگی، یعنی جبن و بندگی. اتم، با این توصیف‌ها با حقوق بشر نمی‌خواند، با فرهنگ نمی‌خواند، با عدالت و پیشرفت نمی‌خواند. همه‌ی ادعاها در مورد مردم‌دوستی و عدالت و فرهنگ پوچ و یاوه می‌شوند، اگر ادعاکننده به رژیم اتمی متعهد باشد.


۱۰ خرداد ۱۳۸۸


http://zamaaneh.org/nikfar/2009/06/post_118.html
++++++++++++++++++++++++++

در ایران چه می‌گذرد؟2

محمدرضا نیکفر

توضیح رخدادهای امروزین ایران با «تقلب انتخاباتی» و کودتا، ممکن است با غفلت از جریان‌های اجتماعی‌ای همراه باشد که بنیاد رخدادها را می‌سازند. این مقاله کوششی است برای جلب توجه به جریان‌های ژرفِ اجتماعی.

نسخه پی دی اف این مقاله را در اینجا بخوانید.

خلاصهٔ وضعیت

بالایی‌ها هنوز می‌توانند، پایینی‌ها هنوز به نخواستن کامل نرسیده‌اند و روحیهٔ تقابل‌جویی و فداکاری‌شان تا حد اعتصاب عمومی هم نرسیده‌است. پس ما هنوز به مرحلهٔ اعتلای انقلابی نرسیده‌ایم. در فرمولِ مشهور لنین در مورد اعتلای انقلابی، بالایی‌ها به عنوان یک کل و پایینی‌ها نیز به عنوان یک کل در نظر گرفته شده‌اند. در آن، با نظر به وضعیت مشخصی که در ایران امروز پیش رو داریم، بایستی این تصحیح را وارد کنیم که شکاف‌ها و تباین‌های موجود در هر یک از این دو را ببینیم. قضیه از این قرار است: بخشِ اصلی بالایی‌ها هنوز می‌توانند وضعیتِ کنونی را ادامه دهند. بخش کوچکی از آنان ناراضی هستند و زیر فشارِ مؤتلفانِ خودشان برای خروج از صحنه قرار دارند. بخشی از پایینی‌ها نمی‌خواهند، ولی بخشی از آنان هنوز می‌خواهند یا آنکه بدیل دیگری برایشان جذاب نشده است؛ بخشی هم سرگردان هستند. از آن بخش که نمی‌خواهند، تنها بخشَکی جسارت رویارویی را دارند، اینان اما آن گروهی از جامعه نیستند که خیزششان یک کنش و واکنش زنجیره‌ای ایجاد کند و نظم عادی امور را چنان به هم زند که بحران عمیق‌تر و عمیق‌تر شود و جامعه به سوی انفجار نهایی پیش رود. پس غلو نکنیم. با چشمان باز بنگریم که چه خبر است.


دوری ناگزیر حکومت اسلامی از خیرالامورمسئلهٔ اصلیِ روز، امید ناامیدشدهٔ طبقهٔ متوسط ایران برای داشتن جای پایی در سیستم است. مشکل، مشکل سیستم است که خیر خود را برنمی‌تابد. آن را از دید ارسطو برمی‌رسیم. این فیلسوف رونده، در سیاست تعادل‌جوست، عدالت را در تعادل می‌بیند و معتقد است که خیرالامور اوسطها: «بهترین هر چیز در میانه یا میانگین آن است» (سیاست، کتاب چهارم، ۱۲۹۵b) او بر این پایه برنهاده‌است که بهترین حکومت، حکومت طبقهٔ متوسط است، طبقه‌ای که به پندار او «به اندازه مال می‌دوزد» و چون چنین است «گوش به فرمان خرد دارد» (همانجا). او بر همین پایه (در کتاب پنجم سیاست) نظر خود را درباب انقلاب، گونه‌های مختلف آن و علت‌های آن بیان می‌کند. خلاصهٔ نظر او این است که آشوب درمی‌گیرد، آنگاه که سامان سیاسی از خط تعادل دور شود و وضع، بر این قرار، نابسامان گردد.

نظر ارسطو را متناسب با نیازمان بازخوانی می‌کنیم: در هر سامانهٔ سیاسی وضعی وجود دارد که بیشترین تعداد مردم و متوسط بهینه‌ای از گرایش‌ها و منفعت‌های مختلف در آن سامانه مجتمع شوند. این وضع، خیرالامور است و دوری از آن بحران‌زا است. خیرالامور با خیر گروه‌های حاکم یکی نیست. ممکن است منافع درازمدت آنها را تأمین کند یا نکند. گاه پیش می‌آید که بگویند منفعتِ درازمدتِ فلان رژیم در این است که نظر بهمان گروه منتقد خود را بپذیرد. معلوم نیست که چنین سخنی چه حدی از صدق داشته باشد، زیرا این جمله باری ارزشی دارد که گویا از دیدی خنثا و از منظری خارج از ماجرا برگفته می‌شود. یک معنای آن می‌تواند این باشد که رژیم پایدار می‌ماند اگر خود را تغییر دهد. رژیم اما نمی‌خواهد خود را تغییر دهد و منفعت خود را به عنوان آنچه هم اکنون هست، در این می‌بیند که آنچه هست بماند و خطوط هویت برقرار خود را تقویت کند.

خیرالامور را به عنوان یک وضعیت آرمانی در نظر نمی‌گیریم. با دید «خرده‌بورژوایی» ارسطو به موضوع می‌نگریم و برمی‌نهیم که خیرالامور برای یک سامان سیاسی متعارف، در جامعه‌ای با ساختار درآمدیِ پیازی‌شکل، وضعیتی است که طبقهٔ متوسط جذب نظام شود و با انتگره شدن این طبقه، متوسطی از خواسته‌ها خود را در آن پاسخ‌یافته بپندارند. انتگره شدنِ طبقهٔ متوسط، از انرژی‌ای که سیستم باید برای مرزکشی میان خود و پیرامونش و کلا حفظ خود صرف می‌کند، می‌کاهد. جز این اگر باشد، سیستم باید انرژی کلانی را صرف مقابله با نیروی گریز از مرکز کند.

برای جمهوری اسلامی، با انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ دهم، فرصتی تاریخی پدید آمد تا در چارچوب موجود گامی به سوی خیرالامور بردارد و با جذب لایه‌هایی از طبقهٔ میانی از شدت نیروی گریز از مرکز بکاهد. در اینجا منظور از «جمهوری اسلامی» آرایشی از نیروهاست، دولتی است در رابطه و ترکیبی خاص با جامعه و جامعه‌ای است در رابطه و ترکیبی خاص با دولت. به این فیگور نظری نیاز داریم، چون رخدادهای ایران امروز را تنها با تقابل دولت و ملت نمی‌توان توضیح داد. مجموعه‌ای از درهم‌روی‌ها، انطباق‌ها، همسویی‌ها و همدستی‌ها وجود دارد که نادیدن آنها به معنای نادیدن بخش اساسی جامعه و سیاست در ایران امروز است. حکومت، عنصر مهمی در پیکربندی (constellation) جمهوری اسلامی است، اما تمام مقدرات آن را تعیین نمی‌کند. حکومت در اینجا عبارت است از همهٔ آن کانون‌هایی از قدرت که در مورد زندان کردن، کشتن، توزیع بودجه، گزینش کادرها و چند و چون و سمت فشار ایدئولوژیک و روانی بر جامعه تصمیم‌گیرنده هستند. محمد خاتمی، رئیس جمهور مملکت بود، اما بارها اعتراف کرد که در مرکز قدرت قرار نداشته‌است. مجموعهٔ وسیعی از قراین و شواهد حاکی از آن است که اعتراف او در این مورد صادقانه بوده‌است. اما او آدم نظام بوده و هنوز هست. در آن پیکربندی‌ای که جمهوری اسلامی نام دارد، نقشی ایفا می‌کرده و هنوز می‌کند. خامنه‌ای، در نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد (۱۳۸۸) از هر چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری به عنوان مردان نظام نام برد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی هر دو از عناصر پیکربندی جمهوری اسلامی هستند، اما عناصر حکومت نیستند.

پس می‌توانیم میان خیرالامور جمهوری اسلامی و خیرالامور کانون‌های قدرت حکومتی فرق بگذاریم. جمهوری اسلامی در روز ۲۲ خرداد (۱۳۸۸) از خیر خود دور شد و عده‌ای بر این باور هستند که نیرویی کودتا کرد و با تقلب در آرا مانع بهگشت امور شد. می‌توان ماجرا را تحلیل کرد، بدون استفاده از مقولاتی چون کودتا و تقلب. نظر رایج بر این است که حکومت با تغییر مخالفت کرد. ولی بهتر آن است که بگوییم: پیکربندی جمهوری اسلامی «تغییر» را برنتابید. اگر چنین باشد، برای تغییر بایستی از جمهوری اسلامی گذر کرد، نه اینکه فقط پنداشت چیزی را می‌توان به گروه‌های حاکم تحمیل کرد.

آنچه برای رژیم مهم است، اصل نظام است. برای نیروی مخالف جدی آن نیز بایستی همان چیزی مهم باشد که برای کانون قدرت مهم است. اصل نظام عبارت است از ولی فقیه و همهٔ ارگان‌هایی که سرراستانه به وی وابسته‌اند. اصل نظام آنی است که نظام در هنگامه‌های بحرانی به آن تقلیل می‌یابد. اصل نظام، حکومت اسلامی است، حکومت مقدسی که اقتدار آن برپایهٔ آمیزه‌ای از دین، زور و پول است. نظام برپایهٔ اصالت خود از خیرالامور خویش دور می‌شود.


موقعیت طبقهٔ متوسط
در روز ۴ تیر (۱۳۸۸)، در سایت «کلمه» وابسته به میرحسین موسوی، که چهرهٔ اصلی جنبش کنونی است، خبری منتشر شد دربارهٔ دیدار او با گروهی از جامعه‌شناسان. بنابر این گزارش، بخشی از گفته‌های موسوی در این دیدار به وضعیت طبقهٔ متوسط اختصاص داشته‌است. گزارش کوتاه است و مشخص نمی‌کند که چرا سخن به وضعیت این طبقه کشیده شده‌است. بعید نیست که کسی یا کسانی تذکر داده باشند که حامل اصلی جنبش اعتراضی کنونی، طبقهٔ متوسط است. باری، موسوی، آن‌گونه که سایت «کلمه» گزارش کرده، گفته‌است: «در شرایط فعلی یک خودآگاهی در بین قشر میانی ایجاد شده‌است که اگر هدف داشته باشد انرژی مثبتی است که برای ساختن آینده کشور بسیار مفید خواهد بود و اگر سرخورده شود مشکل ساز می‌شود.» در ادامهٔ گزارشِ «کلمه» آمده‌است: «موسوی معتقد است که نیازهای قشر متوسط با نیازهای ملی جامعه عجین شده‌است که اگر پاسخ مثبت دریافت کند خوب است اما اگر پاسخ مثبت دریافت نکند سرخوردگی بزرگی در جامعه پدید می‌آید.» موسوی همچنین گفته‌است: «دولت برای این قشر در شرایط فعلی برنامه‌ای ندارد و امیدی به آن نیست.»

در این سخنان، مسئلهٔ بروز کرده در جامعهٔ ایران در وضعیت فعلی نسبتاً خوب بیان شده‌است. بخش‌های بزرگی از طبقهٔ متوسط امید بسته بودند که بتوانند بلندگویی در نظام داشته باشند. شروع به پشتیبانی پرشوری از موسوی و نیز کروبی کردند و آنان نیز به هر دلیل این پشتیبانی را پذیرفتند و به شکل‌هایی اعلام کردند که در صورت پیروزی، پاسخ قدرشناسانه‌ای به آن پشتیبانی خواهند داد.

طبقهٔ متوسط در ایران جایگاه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مهمی دارد. جامعهٔ مدنی در ایران اساسا بر بستری رشد می‌کند که طبقهٔ متوسط می‌گستراند. حرکت‌های اعتراضی زنان، دانشجویان و جوانان و روشنفکران از این طبقه برمی‌آیند. طبقهٔ متوسط جدید در ایران آماده‌ترین طبقه برای پذیرش فرهنگ باز سکولار است. این طبقه بیشترین دسترسی را به رسانه‌ها دارد، از قابلیت و امکان‌های غیرقابل‌مقایسه‌ای برای الگوسازی رفتاری و گفتاری برخوردار است و فرهنگی که می‌سازد، رقیب اصلی فرهنگی است که رژیم به جامعه تحمیل می‌کند. بیشترین تحقیر فرهنگی از طرف حاکمیت اسلامی، از ابتدای شکل‌گیریش متوجه طبقهٔ متوسط جدید بوده‌است. در مقابل، بیشترین خرابکاری در بنای فرهنگی اسلامی رژیم را هم این طبقه کرده‌است.

رژیم به طبقهٔ متوسط حساسیت ویژه‌ای دارد. قدیمی‌های رژیم در درون خانه‌های خود نیز می‌بینند که چگونه فرهنگ دنیویِ این طبقه، نسل جوان را جذب می‌کند. تدبیر که بخواهند نشان دهند این طبقه را تحمل می‌کنند و به آن رشوه می‌دهند، اما پوپولیسم فاشیستی‌ای که در رژیم سیاست‌گزار است، مدام با این طبقه درگیری ایجاد می‌کند. حمله به استکبار و غرب، حمله به «سرمایه‌داری»، حمله به تجمل‌طلبی و مصرف‌گرایی، حمله به فساد و بی‌اخلاقی، برانگیختن حاشیه برای دفاع از مرکز قدرت، همه به صورت فشار بر طبقهٔ متوسط جدید درمی‌آیند.
رابطهٔ طبقهٔ متوسط با رژیم به صورت ستیز مطلق نیست. همپوشی‌ای (overlap) که میان دولت و جامعه وجود دارد و به صورت همدستی و همسویی بروز می‌کند، در سطح طبقهٔ متوسط نیز بروز می‌کند. بسیاری از کارگزاران و مهندسان از دل این طبقه برمی‌خیزند و بدون خدمت آنان کار رژیم پیش نمی‌رود. سازش‌ها و رشوه‌پذیری‌ها در میان این طبقه ضامن بقای رژیم بوده‌اند. چیزی که نبایستی از آن غافل شد، رخنهٔ ایدئولوژیک رژیم در میان این طبقه‌است. هستهٔ مرکزی ایدئولوژی رژیم، اراده به قدرت است.

خدای این ایدئولوژی با قدرت و قهرش مشخص می‌شود. کل آموزه بر اساس فرمان، قهر و مکر است. اراده به قدرت جاذبهٔ ناسیونالیستی ایجاد می‌کند، آنگاه که به صورت تکنیک، قدرت‌طلبی اقتصادی و ژئوپولیتیک بروز می‌کند. یک نمود بازر اراده به قدرت، اراده به دستیابی به فناوری اتمی است. با این خواست از سر ناآگاهی و مهمتر از آن به دلیل همسنخی ایدئولوژیک همدلی وجود دارد، از جمله به نحو چشمگیری در میان طبقهٔ متوسط. فناوران و مبلغان فناوری از دل این طبقه برمی‌خیزند و در میان اینان تا کنون هیچ صدای انتقادی جدی‌ای برنخاسته‌است. در دوران تبلیغات انتخاباتی «اتم» به مسئله تبدیل نشد و تنها در این حد که مذاکرات با غرب بهتر است چگونه پیش برده شود، به آن اشاره شد. تبدیل نشدن آن به مسئله، بیشتر از آنکه به ممنوعیت مطلق بحث در بارهٔ آن برگردد، ناشی از رخنهٔ ایدئولوژی اتمی در میان مردم است. این نشانهٔ یک فضاحت و ننگ‌ بزرگ است که حتّا اپوزیسیون سکولار چپ در خارج از کشور به این موضوع نمی‌پردازد و تنها در حد انتقاد از تنش‌زایی رژیم در سیاست خارجی به آن اعتنا می‌کند.

اما مشکل طبقهٔ متوسط، تنها این نیست که از ایدئولوژی رژیم نگسسته‌است. این طبقه به تنهایی توان پیشبرد یک اعتصاب همگانی را ندارد. اعتصاب همگانی به مثابه مظهر همگانی شدن نبرد، مبتنی بر یک جبههٔ طبقاتی است. رکن اصلی این جبهه، طبقهٔ کارگر است. فقط طبقهٔ کارگر می‌تواند "داغ لعنت‌خورده‌هاًی جامعه را بسیج کند و مانع از آن شود که بخش قابل ملاحظه‌ای از آنان زیر پرچم فاشیسم دینی روند. همچنان که انقلاب بهمن نشان داد، تنها آن هنگام که کارگران در کانون اعتصاب همگانی قرار گیرند، این احساس همگانی در جامعه پدید می‌آید که کسی با اعتصاب چیزی از دست نمی‌دهد. این احساس، خاص طبقهٔ کارگر است و این طبقه‌است که می‌تواند آن را در جامعه بدمد.
در جنبش اخیر، فقط بخشی از جوانان شهرهای بزرگ بودند که با این احساس به جنگ پلیس رفتند که چیزی را در این نبرد از دست نمی‌دهند. این شور، برای تکان دادن کل جامعه کافی نبود.

ضعف بزرگ جنبش اخیر این بود که با خواست‌های صنفی و اقتصادی همراه نشد. بیشتر به یک رگبار بهاری می‌مانست تا توفانی برهم‌زننده. اکثر کارگران و تهی‌دستان به آن به عنوان جنبش خودشان ننگریستند و اگر در آن شرکتی هم کردند، جمعی بودند حل شده در جمعیتی.
جنبش پیروز نشد، اما رهایی‌بخش بود. تا حد امیدوارکننده‌ای باعث تزکیهٔ اخلاقی جامعه شد، خودآگاهی تازه‌ای را ایجاد کرد، در عرض چند روز استعداد لغزیدن از اصلاح‌طلبی به سنت انقلابی را به نمایش گذاشت و از این راه نشان داد که اصلاح‌طلبی هنوز توانایی ایستادن بر روی پای خود را ندارد و اگر هم داشته باشد یکی دو گام بیشتر نمی‌تواند پیش رود. جامعه در عرض چند روز چیزهایی آموخت که نمی‌توانست در عرض ده سال یاد بگیرد. جوانانِ بسیاری، از تور ایدئولوژیک رژیم خلاص شدند.


حقیقت رژیم
تور ایدئولوژیک رژیم هنوز بسیار گسترده‌است. برای رهایی توده‌ای کافی نیست که فقط گوشه‌هایی از آن را پاره کنیم. هم اکنون طبقهٔ متوسط، که جنبش کنونی را برانگیخت، ممکن است با وادادنِ رهبران این جنبش، خود از تب و تاب بیفتد، آن هم نه تنها به دلیل ترس و از دست دادنِ روحیه، بلکه همچنین به دلیل آنکه رژیم در تعاملش با رهبران جنبش ممکن است از همسنخی‌های ایدئولوژیک بهره برد و همهنگام به شیوهٔ شناخته‌شدهٔ رشوه‌دهی رو کند. رژیم، آنجایی هم که حقی را به حق‌دار می‌دهد، به صورت لطف عطا می‌فرماید، به صورت رشوه، تا بنده‌پروری کند. رابطه دوسویه‌است. کسی رشوه می‌دهد، کسی رشوه می‌پذیرد.

خودِ این موضوع که رژیم به رژیم تقلب و کودتا فروکاسته می‌شود و از لزوم تشکیل یک «کمیتهٔ حقیقت‌یاب» سخن می‌رود، مشکوک به آن است که از یک همسنخیِ ایدئولوژیک برخاسته باشد. مگر حقیقت رژیم ناروشن است که بایستی برای روشن شدن آن نخست رأ‌ی‌ها را بازشماری کرد؟ ماجرای انتخابات اخیر یک سانحه در حین کار عادی کارخانهٔ نظام نبوده‌است. هیچ اتفاقِ خارقِ عادتی نیست. هیچ چیزی در تحلیل رژیم عوض نمی‌شود، اگر حقیقت این باشد که تقلبی صورت نگرفته و نیز عوض نمی‌گردید، اگر موسوی به عنوان برندهٔ انتخابات اعلام می‌شد. در این صورت، باز داستان خاتمی تکرار می‌شد: کابینه به اتاق پادوهای درجهٔ سه تبدیل می‌شود و رژیم همانی می‌ماند، که بود. دستگاه حتّا اگر به هر دلیل به ریاست جمهوری موسوی تن می‌داد، به تغییر در ترکیب قدرت رضایت نمی‌داد و تا حد دادنِ امتیازهایی جدی به طبقهٔ متوسط پیش نمی‌رفت.

البته خوب بود می‌دانستیم هر کاندیدایی واقعا چقدر رأی آورده‌است. رأی احمدی‌نژاد، به هر حال پایین نیست و نگران‌کننده همین است.
میزان بالای رأی‌های موسوی هم نباید هیجان برانگیزد. او تصور می‌کند که انقلاب اسلامی، که رهبرش خمینی بود، برای مردم آزادی و سعادت به همراه آورد یا در اصل می‌توانست چنین نتیجه‌ای را در پی داشته باشد. او "اصول‌گراًست، به این معنا که می‌خواست و می‌خواهد توهم‌های خرده‌بورژازیِ ایران در مورد انقلاب را احیا کند و بازی را از سر گیرد. به لحاظ حسابگری سیاسی، این موضع - از این نظر که فلان پاسدار و بسیجی را نسبت به رهبری حکومت بدبین می‌کند و در مورد خیانت‌های رأس نظام به آرمان‌های انقلاب به اندیشه وامی‌دارد − بد به نظر نمی‌رسد، اما به خاطر این که می‌خواهد بازی‌ای از اساس باخته را تکرار کند، بسی زیان‌آور است. فایدهٔ موسوی، در صورت پیروز شدنش در این بود که ممکن بود همچون دورهٔ خاتمی گشایش رسانه‌ای ایجاد شود و جامعه فرصت یابد، اندکی نفس بکشد.

همین که او آدم محجوبی است، همچون احمدی‌نژاد یکریز یاوه نمی‌گوید و شب و روز چشم و گوش مردم را نمی‌آزارد، برای بهداشتِ روانیِ جامعه خوب بود. کاری که موسوی یا کروبی نمی‌تواند انجام دهد، تبدیلِ فرعِ نظام به اصل آن است. این مشکل، به شخص اینان برنمی‌گردد. پیشتر گفتیم که اصل نظام آنی است که نظام قاعدتاً در هنگامه‌های بحرانی به آن تقلیل می‌یابد. نظام ولی ممکن است در وضعیتی به فرع خود، که نوعی «جمهوری» است، فروکاسته شود. برای این منظور بایستی در ترکیب رژیم بحرانی اساسی پدید آید، در ترکیب رژیمی که چیستی آن در این است که یک سازهٔ ایدئولوژیک-نظامی-اقتصادی است. اگر انتخابات اخیر با چنین بحرانی همراه بود، می‌شد بدان، و حتّا به موسوی و کروبی، بسی امید بست. ولی چنین بحرانی هنوز در ارکان رژیم پدید نیامده‌است.
هنوز:

− ایدئولوژی دولتی استوار است و با چالشی جدی از درون جبههٔ دینی مواجه نشده‌است، دستگاه ایدئولوژیک کارکرد عادی خود را دارد،

− نظامیان به سهم خود راضی‌اند، در مجموع یکپارچه‌اند، پیوند استراتژیکشان با ولی فقیه مستحکم است و با مشکل شکاف میان پایین و بالا مواجه نیستند،

− مالداری اسلامی مبتنی بر پول نفت و توزیع بنده‌پرورانهٔ آن عمل می‌کند و به دلیل پر بودن نسبی خزانه با بحرانی جدی مواجه نیست.

جنبش اخیر چیزی را در این وضعیت عوض نکرده‌است. این جنبش با همهٔ ارجمندی‌اش هنوز شاخص یک گسست نیست.


در انتظار گسست
اما گسست چیست؟
لویی آلتوسر، در هنگام بحث دربارهٔ مفهوم ایدئولوژی و دستگاه ایدئولوژیک − که به نظر او در کنار دستگاه سرکوب یکی از دو رکن اصلیِ سازندهٔ دولت است − مثالی می‌زند که پرآوازه شده‌است. در خیابان، مأمور پلیس کسی را صدا می‌زند و فرد مخاطب به سمت او می‌رود و می‌گوید: «بله سرکار!». این «بله سرکار» از درون فرد برمی‌آید، از کل آموزشی که او در خانه و مدرسه و جامعه گرفته‌است. «بله سرکار!» از یک رخنهٔ ایدئولوژیک به درون نهاد آدمی برمی‌آید، و نهاد آدمی را همین رخنه‌های ایدئولوژیک می‌سازند. اسلاوُی ژیژک، در مقاله‌ای که به مناسبت رویدادهای اخیر ایران نوشته (با عنوان «آیا گربه به درون پرتگاه فروخواهد افتاد؟») تصویری را بازمی‌نماید که یادآور مثال آلتوسر است. او که پی‌جوی این پرسش است که آیا هنگامهٔ «گسست» از رژیم فرارسیده، یاد گسست انقلاب۵۷ − ۱۳۵۶ می‌افتد و می‌نویسد: «ریژارد کاپوشینسکی در کتاب «شاهنشاه»، که گزارش کلاسیکی از انقلاب خمینی است، لحظهٔ دقیق این گسست را مشخص می‌کند: بر سر چهارراهی در تهران، تظاهرکننده‌ای که پلیس بر سرش داد کشیده بود که حرکت کند، از تبعیت از مأمور سر باز زد. مأمور، خجالت‌زده شد و پا پس کشید. یکی دوساعت بعد، همه در تهران از قضیه با خبر بودند و هر چند درگیری‌های خیابانی چند هفتهٔ دیگر ادامه یافت، اما همه به نوعی خبر داشتند که بازی به پایان رسیده‌است.»

ژیژک پس از بازنماییِ این تصویر می‌پرسد: «آیا اکنون دارد ماجرای مشابهی رخ می‌دهد؟» این یک پرسش اساسی است، به شرط اینکه ماجرایی را که او از قول کاپوشینسکی نقل می‌کند، با دیدی آلتوسری تفسیر کنیم. یک نافرمانیِ بیرونیِ عریان، معیار نیست؛ معیار، نافرمانی ایدئولوژیک است؛ معیار تبدیل شدن به یک سوژهٔ متفاوت است، رسیدن به یک خودآگاهیِ دیگر است. نشانه‌شناسیِ جنبشِ «سبز» هنوز حاکی از چنین چیزی با کمیت و کیفیتی تعیین‌کننده نیست. هنوز کادرهای این جنبش از درونشان به پلیس ایدئولوژیک لبیک می‌گویند. آنانی هم که پنداری گسسته‌اند، جنبشی با نشانه‌های خود را ندارند.

رویدادهای اخیر، نه گسست قطعی بخش بزرگی از شهروندان، بلکه استعدادهای آن را برای گسست به نمایش گذاشتند. بر معترضان میانسال و کهنسال، حقیقت رژیم کمابیش روشن بود. جوانان نیز اینک تجربهٔ خود را دارند و آن آمادگی را پیدا کرده‌اند که با گذشتهٔ این دوره آشنا شوند. نیرویی آزاد شده که بایستی حفظ و تقویت شود. اما چگونه؟ موسوی در دیدارش با جامعه‌شناسان به درستی بر «جامعهٔ مدنی» به‌عنوانِ ظرف حفظ نیروی منتقد اشاره می‌کند. او می‌گوید: «باید این انرژی در جایی به کار گرفته شود که در این بین نقش تشکل‌های غیر دولتی بسیار مهم است. برای ایجاد امید و استفاده از ظرفیت طبقات میانی و انرژی آزاد شده شبکه‌ای از تشکل‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باید به وجود آید و مدیریت رانده شده از بدنه دولت در این زمینه نقش بزرگی بازی کند.»

جامعهٔ مدنی یک عرصهٔ عمدهٔ نبرد ایدئولوژیک است. اکنون در برابر اسلام سیاه حکومتی، یک اسلام رنگی شکل گرفته‌است. این ایدئولوژی نیروگیرنده، هم با ایدئولوژی حکومتی خویشاوندی دارد، هم از استعداد دموکراتیک قابل توجهی برای مقابله با آن برخوردار است. این اسلام رنگی، در وضعیتی که روحانیت سنتی و مزدور دولت بی‌اعتبار شده، جامعه دستخوش بحران ارزش‌ها گردیده و ریزش از میان صفوف طرفداران حاکمیت دم‌افزون است، اهمیت ویژه‌ای دارد. به آن باید با دیدی مثبت نگاه کرد و تنها خویشاوندی‌اش را با دین دولتی و گذشتهٔ آن را معیار داوری قرار نداد. این اسلام، فاقد مرکز است و بعید است که در صورت تبلور در حزب یا حزب‌هایی، خصلت کثرت‌گرای خود را از دست بدهد. به این جهت نبایستی آن را یک‌کاسه کرد و از شکاف‌ها و خط‌های درونی آن غافل بود. به‌طور کلی باید گفت این تصور تباه است که می‌توان در ایران بدون بهره‌گیری از ظرفیت‌های دموکراتیک یک اسلام کثرت گرا (اسلامی که اسلام‌هاست و به این نکته اذعان دارد) به یک دموکراسی پایدار دست یافت. با نیروهای دینی یا دارای پیشینهٔ دینی‌اندیشی می‌توان بر روی درکی مبتنی بر شرایط ایران از سکولاریزاسیون، به توافق رسید: جدایی دین و دولت، لغو همهٔ امتیازهای سیاسی و اقتصادی روحانیان، رفع تبعیض در مورد زنان، برابری سیاسی و حقوقی همهٔ شهروندان بی‌توجه به دین و مذهب و جهان‌بینی و سبک زندگی‌شان.

رژیم از راه رشوه‌دهی برای جذب نیروی از دست رفته خواهد کوشید. یأسی که جامعه را فرا می‌گیرد، یاری‌رسان این فسادکاریِ دستگاه است. حد توانایی رژیم برای رشوه‌دهی، تابع مستقیم پولی است که در خزانه دارد. پیش‌بینی می‌کنند که بر مشکل‌های اقتصادی موجود افزوده خواهد شد. تورم بالا می‌رود، بیکاری گسترده‌تر می‌شود، تولید افت می‌کند. وضعیت به گونه‌ای است که هیچ راه حل بهینه‌ای وجود ندارد و بحران به هر حال از جایی سر برمی‌آورد. جامعه اکنون شجاعت بیشتری یافته و رژیم در مقابل، با وجود قدرت‌نمایی‌هایش، ترس‌خورده‌است. این رژیم را نمی‌توان با یک جنگ جبهه‌ای، یعنی جبههٔ مردم به عنوان یک کلیت در برابر جبههٔ دولت به عنوان کلیت دیگر، از پادرآورد. نبرد همچنان سنگر به سنگر پیش می‌رود و به نظر می‌رسد گسست قطعی همگانی با بروز شکاف‌هایی اساسی در دستگاه همراه خواهد بود. دستگاه را اگر یک همتافتهٔ دینی-نظامی-اقتصادی در نظر گیریم، انتظار باید آن باشد که رقابت و ستیز درون روحانیت، بحران‌هایی در رابطهٔ فرماندهان نظامی و آیت‌الله‌ها، شکاف‌هایی میان پایین و بالا در ارگان‌های مسلح و نیز طبعاً بحران اقتصادی و دعوای درونی بر سر چنگ‌اندازی به بودجه، در آن ترک ایجاد کنند. شاید هم زمانی کل دستگاه بترکد و فرو پاشد. بعید به نظر می‌رسد که رژیم دچار لقوه یا عارضهٔ مرگ سلول‌های مغزی شود، آرام آرام بمیرد یا سکته کند و بسان رژیم فرانکو در اسپانیا طی مراسمی بدون طغیان اجتماعی به خاک سپرده شود.
پایان بازی به این صورت نیست که همه به خانه‌هایشان روند و منتظر باشند تا بازی دیگری آغاز شود. سوژه‌ها، ذهن‌ها، دگرگون می‌شوند. بیزاری پدید می‌آید، از هرچه دل‌انگیزش خوانده‌اند. برای همه، این جنگ با خدا نخواهد بود. کاری که تودهٔ مردم می‌کنند، این است که میان خدای خود و خدای آنها فرق بگذارند. مردم در طول تاریخ چنین کرده‌اند، باز هم چنین خواهند کرد و این حق آنان است. این بار اول نیست که مردم در برابر مقدسان قرار گرفته‌اند. باز هم این بار، خدای این طرف و خدای آن طرف یکدیگر را خنثا می‌کنند و ستیز، زمینه‌ای زمینی می‌یابد. در جنبش این روزها، خدایان هنوز به جنگ یکدیگر نرفته‌اند. آنان هنوز در سازش با یکدیگر به سر می‌برند و می‌توانیم با نظر به نقش سوژه‌ساز آنان بگوییم که سوژه‌ها، هنوز سوژه‌هایی یکسر متفاوت نشده‌اند.

تفاوت نبرد با دورهٔ شاه این است که تنها نباید تظاهرکننده در برابر مأمور دولت بایستد، خدایان و مقدس‌ها نیز باید در برابر هم صف‌آرایی کنند. ناسازنما این است که از این طرف، باوری فردی، ذهنی‌، نرمخو و کثرت‌گرا در برابر باوری با خصلتی مطلق‌بین، انحصار طلب و تروریست از آن طرف قرار می‌گیرد. آیا این نرم می‌تواند از پس هماوردی با آن درشت برآید؟ در سطح نظری آری. اما در سطح عملی چه؟ همان‌گونه که در این روزها دیدیم، حریف در عمل به چماق و تفنگ تبدیل می‌شود، و اینها پاسخِ آزمودهٔ خود را دارند. پاسخ به حکومت اسلامی در آن «یوم‌الله» تعیین‌کننده، فرق چندانی با پاسخ به حکومت شاه ندارد. فراموش نکنیم که شاه هم ایدئولوژی دیرپای خود را داشت و فراموش نکنیم که ولایت فقیه، چیزی نیست جز روایتی از ایدئولوژی سلطانی با فرّ‌هِ ایزدی.



http://zamaaneh.org/nikfar/2009/06/post_118.html